از نظر تئوری میدانیم که امواج صدا در صورت مرئی شدن چه شکلی خواهند داشت، اما تا کنون تنوانستهایم واقعا تاثیر آنها را در جهان بیرون به تصویر کشیده و مشاهده کنیم.
البته برخی آزمایشهای تجربی علمی موفق شدهاند تا بازخورد تصویری واقعی از صداها را بازتولید کنند. حال یک موسیقیدان اهل ولینگتون نیوزیلند شش مورد از این روشها را به کار بسته تا موزیک ویدئویی از انعکاس بصری آهنگ Cymatics را خلق کنند. این آهنگ به تازگی در آخرین آلبوم نیگل استنفورد با نام Solar Echoes منتشر شده است.
Cymatics به علم قابل مشاهده ساختن صدا اطلاق میشود و نام یکی از آهنگهای آخرین آلبوم این هنرمند است. آنها برای تجسم بخشیدن به موسیقی، هر یک از صداهای درون آهنگ را به صورت مجزا با تصورات و انگارههای دیداری متفاوتی به نمایش گذاردند. و نمایشی از بازخورد صدا برای چشم خلق کردند. شاید بتوان گفت تلاش برای خلق بهترین تاثیر بینایی، اساس و شالوده ترکیببندی این آهنگ را تشکیل میدهد.
یکی از ابزارهای مورد استفاده وی در خلق این بازخوردهای تصویری، بشقاب کلادنی بود. یک صفحه نازک فلزی که با عبور امواج صوتی به ارتعاش در میآید و این ارتعاش باعث ایجاد الگوهای مواج و حلقوی در شن موجود روی صفحه میشود. استنفورد در این آزمایش از کیبورد برای نواختن موسیقی استفاده کرد و تنها به سراغ ۴ نتی رفت که فکر میکرد بهترین الگو را روی شن پدید میآورند. البته برای اینکه شن فرصت کافی برای شکلگیری داشته باشد، این موتیف پس زمینه با سرعتی کم نواخته میشد.
برای خلق جلوه تصویری از بخش باس آهنگ، وی از لایه نازک آب روی اسپیکر بهره برد. پیچیدن صدا در بلندگو باعث میشود که با امواج موسیقی آب دچار چینخوردگی و ارتعاشات موج مانند شود. دو فرکانس متفاوت مورد استفاده در این تجربه، الگوهای جالب و دیدنی را روی سطح آب ایجاد کردهاند. البته برای برخی دیگر از صداها از نوشیدنی دیگری بهره برده که چسبندگی بیشتری داشته و افتکهای مواج بهتری ایجاد میکند.
برای به تصویر کشیدن صدای درام هم از لوله آب متصل به یک سابووفر استفاده شده. در اینجا به نظر میرسد که نوار ثابت و بدون حرکتی از آب در پاسخ به صداها به دور خود میچرخد و حالتی وهم گونه خلق شده است. برای اینکه چنین افکت تصویری دقیق و کارآمدی خلق شود، استنفورد از فرکانسهای صوتی دقیقا همسان با سرعت ضبط دوربین استفاده کرد. در اینجا مورد، وی آهنگ خود را در فرکانس ۲۵ هرتز تنظیم کرده است.
برای خلق جلوه بصری کیبورد اصلی هم از یک ماده فرٌوسیال استفاده شده. این ماده شامل ذرات میکروسکوپی مغناطیسی است که در یک مایع حامل معلق هستند. آنها این مایع ویژه را روی ظرف کشیده و کم عمقی ریختند که در دو نقطه دارای میدان مغناطیسی است. و این میدان مغناطیسی بر اساس کلیدهای فشرده شده روی کیبورد، شدت و ضعف پیدا میکند.
برای بخش دیگری از تصویر موسیقی از یک لوله روبن استفاده شده که شعله گاز با سرعت مشخص و کنترل شدهای از سوراخهای آن بیرون میآید (بسیار شبیه چراغ بونزن). هنگامی که صدا با فرکانس ثابت درون این لوله نواخته میشود، تعدادی شعله یکسان و یکنواخت داریم که با میزان مشابهی گاز در حال نورافشانی هستند. و با تغییر فرکانس، شدت شعله ها تغییر میکند. استنفورد از سه تون موسیقی متفاوت برای ایجاد موجهای گوناگون بهره گرفته است.
برای خلق جلوه بصری کیبورد اصلی هم از یک ماده فرٌوسیال استفاده شده. این ماده شامل ذرات میکروسکوپی مغناطیسی است که در یک مایع حامل معلق هستند. آنها این مایع ویژه را روی ظرف کشیده و کم عمقی ریختند که در دو نقطه دارای میدان مغناطیسی است. و این میدان مغناطیسی بر اساس کلیدهای فشرده شده روی کیبورد، شدت و ضعف پیدا میکند.
برای بخش دیگری از تصویر موسیقی از یک لوله روبن استفاده شده که شعله گاز با سرعت مشخص و کنترل شدهای از سوراخهای آن بیرون میآید (بسیار شبیه چراغ بونزن). هنگامی که صدا با فرکانس ثابت درون این لوله نواخته میشود، تعدادی شعله یکسان و یکنواخت داریم که با میزان مشابهی گاز در حال نورافشانی هستند. و با تغییر فرکانس، شدت شعله ها تغییر میکند. استنفورد از سه تون موسیقی متفاوت برای ایجاد موجهای گوناگون بهره گرفته است.
و در نهایت پس از آنکه این آهنگها با یکدیگر ادغام شده و به اوج میرسند، نوبت به استفاده از یک سیمپیچ تسلای آوازخوان است تا شیرین کاری استنفورد کامل شود. البته برای نمایش نهایی، وی یک لباس فارادی (چیزی شبیه قفس فارادی) به تن میکند تا ضمن محافظت از خود در برابر الکتریسیته، جرقههای الکتریکی را در جهات مختلف کنترل کند.
وی درباره منشا این تجربه میگوید: «در سال ۱۹۹۹ یک مستند درباره "حسآمیزی" تماشا کردم. این درباره افرادی بود که دچار بینظمی در عملکردهای صوتی و تصویری در مغز میشوند. افرادی که دچار این مشکل هستند، هنگام شنیدن صداها، رنگهای روشنی مشاهده میکنند. یا اینکه با دیدن اعداد و حروف، آنها را به رنگ خاصی تصور می کنند. من دچار این مشکل نیستم، اما همیشه احساس کردهام فرکانسهای باس به رنگ قرمز هستند و فرکانسهای تریبل، سفید حس میشوند.»
«این باعث شد به این فکر بیافتم که امکان نمایش نمود بصری هر بخش آهنگ میتواند جذاب باشد. سالهای بعد ویدئوهایی درباره Cymatics (دانش به تصویر کشیدن فرکانسهای صدا) دیدم و ایده این موزیک ویدئو متولد شد.»
وی درباره منشا این تجربه میگوید: «در سال ۱۹۹۹ یک مستند درباره "حسآمیزی" تماشا کردم. این درباره افرادی بود که دچار بینظمی در عملکردهای صوتی و تصویری در مغز میشوند. افرادی که دچار این مشکل هستند، هنگام شنیدن صداها، رنگهای روشنی مشاهده میکنند. یا اینکه با دیدن اعداد و حروف، آنها را به رنگ خاصی تصور می کنند. من دچار این مشکل نیستم، اما همیشه احساس کردهام فرکانسهای باس به رنگ قرمز هستند و فرکانسهای تریبل، سفید حس میشوند.»
«این باعث شد به این فکر بیافتم که امکان نمایش نمود بصری هر بخش آهنگ میتواند جذاب باشد. سالهای بعد ویدئوهایی درباره Cymatics (دانش به تصویر کشیدن فرکانسهای صدا) دیدم و ایده این موزیک ویدئو متولد شد.»
عباس واحدی
پاسخ بدهید