علی رغم اینکه دورههای بحران و جنگ برای روایت یک داستان فانتزی ایدهآل محسوب نمیشوند، دل تورو تاکنون ۲ بار داستانهایش را در چنین دورههایی روایت کرده است. فیلم «هزارتوی پن» (Pan’s Labyrinth) که همچنان به عنوان بهترین اثر وی شناخته میشود در مورد دختری بود که چند سال پس از پایان جنگ داخلی اسپانیا همراه با مادر مریضش به خانهای جدید نقل مکان کرده و در آن جا دنیایی دیگر پیدا میکند؛ و حالا هم میبینیم که داستان فانتزی «شکل آب» (The Shape of Water) نیز در دوران پرتنش جنگ سرد اتفاق میافتد.
در «هزارتوی پن» دو خط داستانی وجود دارد: یکی به دورهی پس از جنگ داخلی اسپانیا و رعب و وحشت ایجاد شده توسط فرانسیسکو فرانکو میپردازد، و دیگری سفر شگفت انگیز اوفلیا به قلب دنیای تاریکی را به تصویر میکشد. دل تورو توانسته بین دو قسمت واقعی و فانتزی فیلم (که برای در آن همزمان شاهد رفتار بیرحمانهی کاپیتان ویدال با شورشیها و دنبال شدن عنصر نامیرایی توسط اوفلیا هستیم!) توازن مناسبی برقرار کند. درآمیخته شدن این دو قسمت باعث میشود تا پایان فیلم و پاسخ به این سوال که چقدر از قسمت فانتزی در دنیای فیلم واقعا اتفاق افتاد کاملا از نظر هر تماشاگر متفاوت باشد؛ این همان چیزی است که «هزارتوی پن» را خاص میکند.
اما چه چیزی باعث می شود «شکل آب» یک فیلم عالی باشد؟ بازیگران خوب و هم چنین داده شدن یک مکان و یک سرگذشت به تمام کاراکترهای فیلم. تمام خطوط داستانی در این فیلم (مخصوصا آنهایی که در ابتدا کم اهمیت جلوه میکنند) در پایان مخاطب را غافلگیر خواهند کرد. همانند «هزارتوی پن» در این فیلم نیز مخاطب حس میکند که تمام کاراکترهای داستان عمق دارند و فقط قهرمان و ضدقهرمان فیلم مورد توجه نیستند.
در پایان چیزی که آثار دل تورو را از سایر فیلمسازان متمایز می کند، به وجود آوردن این حس در مخاطب است که کسی جز او نمیتوانسته این داستانها را روایت کند.