یا مثلا هوارد شولتز مدیرعامل استارباکس زمانی یکی از فروشندگان زیراکس بود و همیشه آرزوی یک قهوه خوب در محل کار را داشت.
برای اثبات اینکه هیچیک از دو راه منتهی موفقیت همانند نیستند، در این مقاله به دنبال سرنوشت ۲۵ سالگی ۱۸ میلیاردر فوقموفق دورانمان میرویم.
پیش از آنکه نام وی از هر آشپزخانه آمریکایی به گوش برسد، مارتا استوارت ۵ سال در خیابان مشهور وال استریت دلال سهام بوده است. پیش از آن هم مدلی بود که با شرکتهایی چون یونیلیور و چنل همکاری داشت. وی طی دوران دانشگاه هزینه تحصیلش را از این طریق تامین میکرد.
استوارت در مصاحبهای میگوید:«در آن زمان تعداد زنها در والاستریت بسیار کم بود… و مردم همیشه درباره این سقف شیشهای سخن میگفتند. اما من هیچگاه به آن فکر هم نکرده بودم. من هیچگاه خودم را در موقعیت ناموزون و نابرابری حس نکردم. و فکر میکردم که برای دلال سهام بودن به خوبی آموزش دیده ام.»
در سال ۱۹۷۲ استوارت والاستریت را ترک کرد تا در خانه مادرش ساکن شده و برای خودش کار کند. یک سال بعد، او کترینگ غذای خودش را راه انداخت. و اینچنین تبدیل به ملکهای در زندگی روزمره آمریکاییها شد.
در این سال کوبان از دانشگاه ایندیانا فارغالتحصیل شده و به دالاس رفت. او ابتدا متصدی بار یک کافه بود و سپس فروشنده یک مغازه عرضه نرمافزار کامپیوتر شد. اما در زمان اندکی اخراج شد، زیرا به جای اینکه صبحها مغازه را باز کند، ترجیح میداد به دنبال دیدار مشتریان و عقد قراردادها برود. اگرچه این شغل الهام بخش وی برای تاسیس MicroSolutions بود.
او در کتاب خود می گوید: «هنگامی که به دالاس آمدم، با مشکلات فراوانی روبرو بودم. و مجبور بودم در یک آپارتمان ۳ خوابه با ۶ نفر دیگر روی زمین بخوابم. من معمولا در شهر گشت میزدم و خانههای بزرگ را تماشا میکردم. در خیالم تصور میکردم زندگی در آنها چه حسی دارد. و از این کار برای انگیزش قویتر خودم بهره میبردم.»
۳- در ۲۵ سالگی: آریانا هافینگتون با دوستپسرش به دور دنیا سفر میکرد تا جشنوارههای موسیقی را برای بیبیسی گزارش کنند.
وی قبل از آنکه آریانا هافینگتون باشد، با نام آریانا استاسینوپولوس شناخته میشد. وی ۲۱ ساله بود که در یک مسابقه تلویزیونی با هنری برنارد لوین، روزنامهنگار مشور بریتانیایی آشنا شد.
دوستی نزدیکی میان این دو شکل گرفت و او مربی و مرشد آریانا در زمان نوشتن کتاب The Female Woman بود. وی در این کتاب به حرکات آزادیخواهانه زنان حمله کرده بود. هنگام انتشار کتاب وی ۲۳ ساله بود.
طی سالهای بعدی هافینگتون به همراه لوین، میهمان فستیوالهای موسیقی در گوشه و کنار دنیا بود تا لوین گزارشهایش برای BBC را آماده کند. و سرانجام به دلیل اینکه لوین حاضر به ازدواج نبود و بچه هم نمیخواست، این رابطه به پایان رسید. هافینگتون در ۳۰ سالگی به شهر نیویورک رفت. در این سال کتاب بعدی وی با نام «بیوگرافی ماریا کالاس» منتشر شد، که آن را به لوین تقدیم کرده بود.
او به ویلیان اسکیدلسکی در آبزرور گفته:
«لوین مربی و مرشد من بود. دومین قرار ما هنگام تماشای برنامه گروه The Mastersingers در کاونت گاردن بود. اولین سفر طولانی ما هم به بیروت برای مراسم گروه Wagner's Ring بود.»
و البته نیازی به گفتن نیست که وی موسس و صاحب رسانه «هافینگتون پست» است.
بلنکفین مسیر مستقیمی را به سوی بازار سرمایه پیش رو نداشت. او ابتدا کار خود را به عنوان وکیل آغاز کرد. وی مدرک وکالت خود را در سن ۲۴ سالگی از دانشگاه هاروارد دریافت کرد و سپس به عنوان مشاور در موسسه حقوقی Donovan Leisure مشغول به کار شد.
در آن زمان وی یک سیگاری حرفهای بود که گاهی هم سراغ قمار میرفت. علیرغم اینکه وی در آن شرکت حقوقی شریک هم بود، تصمیم گرفت با تغییر زمینه کاری به سراغ سرمایهگذاری و بانکداری برود. لذا در ۲۷ سالگی به J. Aron پیوست و صعود برقآسای خود را آغاز کرد.
هنگامی که ایده مجموعه هریپاتر به سراغ جی.کی. رولینگ ۲۵ ساله آمد، وی در قطاری نشسته بود که با ۴ ساعت تاخیر حرکت خود را آغاز میکرد. این اتفاق در سال ۱۹۹۰ رخ داد.
او همان عصر تالیف اولین کتاب را آغاز کرد، اما سالها طول کشید تا بتواند آن را به پایان برساند. وی در آن سالها به عنوان منشی دفتر لندن عفو بینالملل مشغول به کار شد. البته به علت رویاپردازیهای هر روزه درباره هری پاتر وعدم انجام درست کارها، چندی بعد اخراج شد. البته مبلغی که بابت اخراج به رولینگ پرداخت شد، به وی کمک کرد تا چند سال بعدی را روی نوشتن داستانش تمرکز کند.
در طول این سالها، او ازدواج کرد، صاحب دختری شد، طلاق گرفت و حتی سراغ کلینیکهای درمان افسردگی رفت. ولی بالاخره در سال ۱۹۹۵ اولین جدل کتاب تمام شد. هرچند که انتشار آن تا سال ۱۹۹۷ به تاخیر افتاد.
شاون کارتر مشهور به جی-زی از زمان تولد در خانههای عمومی دولتی بروکلین و نیویورک بزرگ شد و در سن ۲۰ سالگی لقب Jay Z را برای خود انتخاب کرد. البته طی چندسال آینده وی به همکاری با دیگر رپرها مشغول بود، اما تقریبا ناشناس ماند. تا زمانی که او در سن ۲۷ سالگی با دو دوست دیگرش شرکت تکثیر و توزیع موسیقی Roc-A-Fella Records را بنیان نهاد. در همان سال، جی زی اولین آلبومش با نام Reasonable Doubt را منتشر نمود.
او با نام رالف لیفشیتز در برانکس نیویورک به دنبا آمد. اما در سن ۱۵ سالگی نام خود را تغییر داد. او در کالج باروژ مشغول تحصیل تجارت شد و و تا سن ۲۴ سالگی هم خدمت سربازی را تمام کرد. آنگاه در شرکت بروکس برادرز مشغول به کار شد.
لورن در ۲۶ سالگی تصمیم گرفت کرواتی با سبک گسترده اروپایی طراحی کند. و این کار سرانجام تبدیل به فرصتی برای همکاری با نیمان مرکوس شد. و اینگونه بود که طی یک سال برند Polo وارد بازار شد.
در سن ۲۴ سالگی مایر کارمند شماره ۲۰ گوگل شد و اولین مهندس زن این شرکت بود. او برای ۱۳ سال در گوگل کار کرد و آنگاه به عنوان مدیرعامل به یاهو کوچ نمود.
او در مصاحبهای اشاره کرده: «هنگامی که من در آوریل ۱۹۹۹ برای مصاحبه شغلی به گوگل رفتم، با یک شرکت ۷ نفره روبرو شدم. اتاق مصاحبه سالنی با یک میز پینگپونگ در وسط آن بود که به عنوان میز کنفرانس هم مورد استفاده قرار میگرفت. و البته هنگامی که در حال مذاکره برای جذب سرمایه گذار هم بودند از همین میز استفاده میکردند. پس از پایان مصاحبه در آن روز، من با لری و سرگئی همراه شده و گشتی در تمام شرکت زدیم.»
در اوایل دهه ۲۰ زندگی، بافت به عنوان فروشنده موسسه Buffett-Falk & Co در اوماها کار میکرد. آنگاه در ۲۶ سالگی به نیویورک رفت تا عنوان شغلی تحلیلگر اوراقبهادار را از آن خود کند. طی آن سال وی Buffett Partnership, Ltd را به عنوان یک موسسه مشارکت سرمایهگذاری در اوماها تاسیس کرد.
البته نیویورک شهر او نبود. بافت در مصاحبهای با NBC میگوید: «در برخی مکانها ممکن است به سرعت دورنما و منظر دید صحیح را از دست دهید. اما فکر میکنم در جایی مثل اوماها حفظ این دورنما بسیار ساده است.»
بارنز توانست بر مشقتهای بزرگ شدن در خانههای عمومی دولتی نیویورک فایق آید و در رشته مهندسی پزشکی از انستیتو پلیتکنیک NYU فارغالتحصیل شود. آنگاه فوقلیسانس خود را از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد.
سپس وی تبدیل به یکی از سر سپردگان زیراکس شد. او از سال ۱۹۸۰ و در سن ۲۲ سالگی به عنوان کارورز کار خود را آغاز کرد و یک سال بعد، پس از دریافت مدرک فوقلیسانس تبدیل به کارمند تمام وقت شد. او به سرعت در رده شغلیاش رشد کرد و در پستهای مختلف دایره تولید و توسعه محصول زیراکس مشغول به کار شد. و در نهایت سال ۲۰۰۹ پست مدیرعاملی را به دست آورد.
وی در مصاحبهای می گوید: «هنگامی برای کار به زیراکس رفتم، تنها میخواستم کار و شغلی داشته باشم. اگر کسی میگفت "این کار چطوره؟" میگفتم خوبه، و سراغ انجامش میرفتم. روزی کسی گفت نظرت درباره طرح ریزی یک برنامه تجاری چیست. آنگاه من شروع به یادگیری درباره ایرادات سیستمهای جهانی کردم. و مشکلات سیستمها تبدیل به یک کاروکسب شد.»
زاکربرگ ۵ سال تمام به سختی مشغول کار روی فیسبوک بود و هنگامی که در سال ۲۰۰۹ به سن ۲۵ سالگی رسید، برای اولین بار این شرکت سودده شد. در این هنگام فیسبوک بیش از ۳۰۰ میلیون کاربر داشت. وی در آن زمان بسیار منقلب بود، اما در فیسبوکش نوشت: «این شیوهای است که ما به آن میاندیشیم و این تازه آغاز راه موفقیت ما در اتصال همگان به یکدیگر است.»
سال آینده وی عنوان «مرد سال» مجله تایم را از آن خود کرد.
پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه ویرجینیا، فی به شیکاگو رفت تا در کلاسها و کارگاههای بازیگری شرکت کند. و البته همزمان برای شغل پرستاری بچه در موسسه YMCA ثبت نام کرد. البته همه این داستانها پیش از آن بود که تبدیل به یکی از بازیگران Second City شود.
فی به نیویورکر گفت او به این دلیل به Second City پیوست که «میدانست بسیاری از ستارههای کمدی تلویزیونی "پخش زنده شنبه شب" در آن بازی می کنند.» مجموعه ای تلویزیونی که لورن مایکلز تهیه کننده آن بود. همان فردی که بعدها فی را به عنوان نویسنده این مجموعه استخدام کرد.
پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه میشیگان شمالی، شولتز به عنوان فروشنده در زیراکس مشغول به کار شد. موفقیت وی در آنجا باعث شد یک شرکت سوئدی با نام Hammerplast شولتز را استخدام کند. کار این شرکت تولید دستگاههای قهوهساز بود.
هنگامی که برای آن شرکت کار میکرد با اولین فروشگاه استارباکس در سیاتل روبرو شد و در سن ۲۹ سالگی به این شرکت پیوست.
او در کتابی درباره اولین شغلش در زیراکس میگوید: «من در آنجا بسیار بیشتر از کالج درباره دنیای کار و تجارت تجربه آموختم. آنها مهارتهای فروش، بازاریابی و عرضه محصول را به من آموزش دادند. و از آنجا با حس خوب و قدردانی فراوان جدا شدم. زیراکس یک شرکت بلوچیپ است و من هنگام نام بردن از آن احترام فراوانی برایش قائلم… اما نمی توانم هیچگاه بگویم که به پردازشگر کلمات علاقهمند شدم!»
طبق گزارش هافینگتون پست، در سال ۱۹۷۷ هنگامی که وینفری ۲۳ بود از برنامه خبری ساعت ۱۸ شبکه WJZ-TV در بالتیمور اخراج شد.
در سال ۱۹۷۸ و سن ۲۴ سالگی وینفری به عنوان مجری دوم یک تاک شو محلی به نام People Are Talking در شبکه WJZ مشغول به کار شد و پس از آن هم مجریگری برنامه محلی Dialing for Dollars را بر عهده گرفت.
وینفری تا اواخر دهه ۲۰ زندگیاش در بالتیمور ماند و در سال ۱۹۸۳ برای مجریگری برنامه A.M. Chicago در شبکه WLS-TV راهی شیکاگو شد.
اشمیت بیش از ۶ سال را در دانشگاه یوسی برکلی گذراند و از آنجا مدرک فوقلیسانس و دکتری خود را در سن ۲۷ سالگی دریافت کرد. وی در این دوره بر شبکههای کامپیوتری و مدیریت توسعه نرمافزارهای توزیع تمرکز داشت.
او تابستانها را هم در آزمایشگاه مشهور زیراکس پارک مشغول کار میشد و توانست در خلق ایستگاه کاری کامپیوتر به شکل امروزی نقش موثری داشته باشد. آنجا بود که موسس سان مایکروسیستمز را ملاقات کرد. این اولین کار شرکتی و جدی اشمیت بود.
وی درباره سالهای اول کاری در کسوت یک برنامهنویس میگوید: «همه ما تمام شب مشغول کار بودیم و اصلا نمیخوابیدیم، زیرا کامپیوترها در شب سریعتر بودند!»
در سن ۲۵ سالگی سندبرگ با رتبه برتر واحد اقتصاد دانشگاه هاروارد فارغالتحصیل شد و کار خود را در World Bank آغاز کرد. در اینجا او تحت مدیریت استاد سابق، مربی و مرشد، و خزانه دار امین آینده، لری سامرز کار می کرد. اندکی بعد دوباره به هاروارد برگشت تا در سال ۱۹۹۵ فوقلیسانس MBA خود را از این دانشگاه دریافت کند.
وی سپس کارمند McKinsey شد. و هنگامی که ۲۹ ساله بود، پس از آنکه سامرز وزیر خزانهداری رئیسجمهور بیل کلینتون شد، وی را به سمت دبیر ستادی وزارتخانه منصوب کرد.
دوران سپری شده در مدرسه تجارت هاروارد بسیار پیش از حضور وی در گوگل بود. اما آن تجربه به وی کمک کرد تا پتانسیل واقعی اینترنت را ببیند. وی در یک سخنرانی برای فارقالتحصیلان هاورارد گفت:
«هنوز زمان زیادی از آن دوران نگذشته که من به جای شما نشسته بودم. اما دنیا طی این مدت تغییرات ترسناکی را تجربه کرده است. بخشی که من در آن درس میخواندم (section B) سعی داشت تا اولین کلاس آنلاین مدرسه تجارت هاروارد را راه اندازی کند. ما از چت روم AOL و سرویس اینترنت دیالآپ استفاده میکردیم. احتمالا والدینتان اینها را تجربه کردهاند. همه ما لیستی از نامهای مستعار را روی صفحه میدیدیم. زیرا در آن زمان غیر قابل تصور بود که کسی نام واقعیاش را در اینترنت ثبت کند. و البته این راهحل هیچگاه درست عمل نمیکرد. مرتبا قفل میکرد و… دنیای مجازی هنوز آنقدر آماده نبود که بتواند ارتباط همزمان آنلاین میان ۹۰ نفر را برقرار سازد. اما برای همان لحظات کوتاه، ما می توانستیم نگاهی به آینده داشته باشیم. آینده ای که به ما قدرت تبدیل شدن به آنچه که هستیم را میدهد و ما را به تمام همکاران واقعی، خانواده واقعی و دوستان واقعی مان متصل میکند.»
برانسون در سن ۲۰ سالگی اولین فروشگاه موسیقیش را افتتاح کرد و در سن ۲۲ سالگی استودیوی ضبط موسیقی را راهاندازی نمود. در ۲۳ سالگی هم موسسه تکثیر و توزیع موسیقیش را تاسیس کرد. در ۳۰ سالگی وی صاحب یک شرکت بین المللی بود.
وی درباره سالهای اول کارش میگوید: «من به وضوح آنها را به خاطر دارم. بسیار مشکل بود که صاحب یک شغل کوچک باشی و بخواهی کار دیگری را شروع کنی که قرار است با هزاران فرد و ۴۰۰ شرکت همکاری داشته باشی. بنا نهادن یک کسبو کار از پایه نیازمند کار ۲۴ ساعته در ۷ روز هفته است. و در این میان بسیار سخت است که بتوانی زندگی خانوادگی ات را هم در کنار آن حفظ کنی. این کاری سخت و همراه با کشوقوسهای فراوان بود که تنها یک چیز در آن میان اهمیت داشت: زنده ماندن.»
در سن ۲۳ سالگی رادهام کلینتون رابطه نزدیکش با دانشجوی حقوق دانشگاه ییل، بیل کلینتون را آغاز کرد. او زندگی در مدرسه را رها کرده و سالهایی چند را با دوست پسرش زندگی کرد. و درست قبل از ۲۵ سالگی در سال ۱۹۷۳ موفق شد مدرک دکتری حقوق این دانشگاه را کسب کند. کلینتون پس از فارغالتحصیلی به وی پیشنهاد ازدواج داد، اما رادهام این پیشنهاد را رد کرد.
تابستان همان سال رادهام کلینتون کار خود را در مرکز آموزش کودکان Yale آغاز کرد. اولین مقاله پژوهشی منتشر شده توسط وی هم «کودکان تحت قانون» نام داشت و در سال ۱۹۷۳ در Harvard Educational Review منتشر شد. در این زمان او درست ۲۵ سال داشت.
عباس واحدی