این انفجارهای هذیانی انرژیهای آخر شب همان چیزی است که پانای را خلاق و آفریننده نگه داشته است. و در یکی از این ساعات افسوس کننده مراقبه، یک کامپیوتر قابل حمل عالی به ذهنش خطور کرد. روز قبل وی یک نقد و بررسی درباره یک پروژه فوقسری و درحال تولد نوشت. مایکروسافت تصمیم داشت یک «لپتاپ نهایی و ابدی» تولید کند. تیم مسئول این پروژه که Surface Book نام داشت، آن را به مدیرعامل نشان دادند و گفتند که کارشان دیگر تمام شده. این میتوانست یک لپتاپ فوق العاده باشد.
پانای طی جلسه عرضه محصول آماده (نسخهای کامپیوتر نوتبوک) با خودش گفته بود: «نه نه نه». و اکنون بیدار در رختخواب نشسته بود و برای خودش یک ایمیل مهیج درباره میراث سرفیس مینوشت و اینکه چگونه آنها نمیتوانند تنها یک لپتاپ بسازند. «این یک شاخه در حال تحول نیست. این به مردم نشان نمی دهد که به کجا خواهد رسید.»
پانای یک ورزشکار ۴۳ ساله که یک زنجیر طلایی در گردنش دارد، نایب رئیس شرکت و مسئول تمامی بخشهای تولید ابزار مایکروسافت است. یعنی اینکه وبکمها،هدستها، ایکسباکس و میلیونها میلیون میکروفون و کیبوردی که این شرکت در سال میفروشد. و البته پروژه ای که وی دیروقت شب در حال کشف و شهود درباره آن بود: سرفیس.
سرفیس در حقیقت از ابتدا با این اندیشه راهی بازار شد تا سهمی را که مکبوک از بازار PC کش رفته بود، پس بگیرد. اما این بیشتر از آن چیزی بود که چنین ساده فرض شود. از نظر پانای سرفیس در ذات خود داستان بازاختراع دستهبندیها است. «ما چقدر ممکن است که از ساختن بهترین لپتاپ به خودمان افتخار کنیم و ببالیم؟ اما این بازاختراع هیچ چیز نیست.» مایکروسافت شرکتی است که دنیا را پشت سر خود دارد. پانای در خصوص موضوع عقبگرد مایکروسافت با این محصول کاملا سودمندانه عمل کرد و بخشی از چگونگی این امر آن بود که وی میدانست تنها با ساختن لپتاپهای بهتر نمی توان هوش از سر مردم پراند و انها را تبدیل به مشتریانی وفادار نمود.
لذا تیم پانای هدف گذاری متفاوتی را در پیش گرفتند: بازاختراع لپتاپ. آنها ۲ سال زمان را صرف طراحی، ایده سازی و بهبود تمامی جوانب نمودند تا اکنون بتوانند Surface Book را راهی بازار کنند.
این محصول عصاره تمام آموختههای تاریخ مایکروسافت در زمینه تولید ماشینهای سرفیس بود و همچنین نتیجه مشاهدات دقیق در خصوص واگذاری بازار به اپل نیز هست. و این داستانی دقیقا از قلب کوپرتینو است: یک گروه کوچک و خلاق دور هم جمع شدند و با صبر و شکیبایی و کار طاقت فرسا کوچکترین جزئیات این محصول را مورد بررسی قرار دادند تا چنین هنر عالی را خلق کنند. با رهگیری حرکات اپل، مایکروسافت از این شرکت آموخت و چند بزنگاه مهم را کشف کرد که میتواند آنها را در دستیابی به تصورات آینده یاری دهد. و این داستان برای پانای هزینهای بسیار بیشتر از یک خواب شبانه داشته است.
دیر رسیدن
تقریبا در تمام سیر تاریخیش، مایکروسافت هیچگاه کامپیوتر نساخته است. و البته نیازی هم به آن نبوده است. نرمافزار این شرکت تقریبا تمامی ماشینهای محاسبهگر دنیا را در هر مکانی تحت سیطره خود گرفته است. اما طی دهه گذشته، کاربران متقاضی تجربه کاربری منسجمتر و ادغام شدهای بودهاند. آنها به دنبال کامپیوترهایی هستند که به طور اختصاصی برای نرمافزار مورد استفاده طراحی شده باشند. اپل هر دو جنبه سخت افزار و نرمافزار را به صورت متمرکز کنترل میکند. و به کاربران اجازه میدهد تجربهای را از سر بگذرانند که مایکروسافت قادر به ارائه آن نیست.
هنگامی که ویندوز ۸ در سال ۲۰۱۲ رونمایی شد، وعده گونه جدیدی از ابزارها را هم داد. و مایکروسافت تصمیم داشت یکی از بهترین نمونه های آن را تولید کند. پانای و تیمش در اولین قدم راهی بازار شدند تا از تمامی خریداران سوال کنند که آنها چه چیزی را میخواهند بخرند و دوباره به تحقیق و یادگیری پرداختند. و همواره این سوال را برای خودشان تکرار کردند که: «شما میخواهید با آن چکار کنید؟» برای برخی کارها یک تبلت انتخابی عالی بود. اما برای برخی دیگر از فعالیتها، شما واقعا به یک لپتاپ نیاز داشتید. اما چرا؟ پانای دریافت که جایگزین کردن این دو ابزار با یک ابزار تازه میتواند محصولی پولساز باشد.
اولین سرفیس تولیدی فروش خوبی نداشت و به سختی توانست در بازار زنده بماند. و باعث شد که مایکروسافت خرجی ۹۰۰ میلیون دلاری را متحمل شود. اما پانای از حرکت باز نایستاد. هنگامی که در سال ۲۰۱۴ سرفیس پرو ۳ رونمایی شد، پیام بازاریابی مایکروسافت هم تغییر کرد. شعار محصول «تبلتی که جایگزین لپتاپ شما است» بود و مایکروسافت به شکل ویژهای به جای رقابت با آیپدها، این محصول را به عنوان رقیبی برای مکبوک ایر معرفی کرد. پس از آن بود که میزان فروش به حد رضایت بخشی رسید و سود مایکروسافت در این بخش هم رو به افزایش گذارد.
در حالی که آنها ازدحام تبلتهای پیش رو را کنار زده بودند، تیم سرفیس دوباره شروع به تحقیق و تفحص نمود. پانای میگوید: «من دائما به ابزارهایی عالی فکر میکنم. و به شکل مستقیم اپل را رقیب خودم میدانم.» او به خوبی میدانست که چطور به مکبوک ایر حمله کند، اما برای مکبوک پرو هم باید فکری می کرد. تیم به سراغ کاربران بسیار زیادی رفت و از آنها پرسید که چرا لپتاپهایشان را دوست دارند و با یادداشت برداری به دنبال فرمولسازی ایده ها نمود تا ابزار سرفیس بعدی متولد شود.
او به موضوع دیگری هم اشاره میکند. همه از او میپرسند که «شما چه هنگامی یک لپتاپ خواهید ساخت؟»
سرانجام آنها تصمیم نهایی را گرفتند، خب: آنها می توانند یک لپتاپ بسازند. تنها باید این موضوع را حل کنند که چگونه میتوانند محصولی خلق کنند که همزمان هم قابلیت استفاده در لحظه را داشته باشد و هم اینکه اساسا چیز جدیدی باشد.
طراحی
ساختمان ۸۷ یک مجتمع نسبتا کوچک است که از پردیس اصلی مایکروسافت در ردموند واشنگتن تنها ۵ دقیقه فاصله دارد. نمای بیرونی این ساختمان از سال ۲۰۰۶ که مایکروسافت آن را از شرکت بیمه Safeco خریداری کرد، تا کنون هیچ تغییر جدی نداشته است. ظاهر بیرونی ساختمان ۸۷ تیره است و تعداد اندکی پنجره دارد. اینجا مکانی بسیار مناسب برای تیم سرفیس است.
به لطف پانای، نویسنده سایت وایرد وارد این ساختمان میشود. فضایی بزرگ و تمیز و پر سروصدا که مملو از ماشینهای CNC، واترجت و تعداد زیادی جعبه است. این اتاق در حقیقت یک خط تولید نمونه از کارخانهای است که در چین مشغول تولید نسخههای نهایی سرفیسبوک است. پانای همانند یک رهبر پیروز دستش را بلند میکند و دور تا دور اتاق را نشان میدهد: «این را ببین، و ان را در ۱۰۰ ضرب کن.» آنها این آزمایشگاه را ساخته اند و بدون شک میتوانند به شکل نامحدود آن را تکرار کنند.
آنها واقعا انتخاب دیگری نداشتند، اما بسیار سریع حرکت کردند. پانای میگوید: «اینگونه نیست که ما از ابتدا در مسیر درست و صحیح فعلی قرار داشتیم. ما اکنون نیروی حرکتی کافی داریم، و یک دسته بندی خلق کردهایم…اما این بدان معنی نیست که اگر حرکتمان را کند کنیم، باز هم همه چیز به خوبی پیش رود.» به گفته وی، هر روز اهمیت خاص خودش را دارد.
هنگامی که این تیم شروع به صحبت درباره کارهایی که میتوان با لپتاپ تولیدیشان انجام داد را آغاز میکنند، نقشه اولیه به سرعت شکل میگیرد. این محصول باید از نظر ظاهری بهترین، از نظر توان، قدرتمندترین و همچنین تاثیرگذارترین لپتاپی باشد که تا کنون دیده اید. پانای میگوید: «این حداقل مورد نظر ما است. ما دوست داریم تمام نگاهها را به سمت این محصول جذب کنیم و همه بعد از دیدنش بگویند این خودشه مرد! این لپتاپی هست که همیشه میخواستم.
پس از ترک اتاق مدلسازی، پانای پشت میز بلند و سیاهی در استدیو طراحی مینشیند. اطراف وی را طراحان و مدلسازانی گرفته اند که در سکوت کامل روی میزهای چوبی کوچک مشغول کار هستند. اینجا توسط دیوارهای شیشهای از اتاق ماشینهای مدل سازی پر سروصدا جدا میشود. اکنون یکی از اولین نمونههای سرفیس بوک در جلو وی قرار دارد. این نمونه اولیه همچون دو قطعه چوب مشکی زیبا است که جلد یک کتاب شکیل را تشکیل داده اند. و البته نوار زردرنگی در اطراف آن کشیده شده که روی آن عبارت surface نوشته شده است.
کایت شاک طراح صنعتی سرفیس میگوید: «رالف (گرون، مدیر طراحی سرفیس) پای میز من آمد و گفت بیا یک لپتاپ بسازیم. این اولین چیزی است که رالف با خودش آورده بود. او این نسخه اولیه را دوست داشت. مثل یک کتاب بود. من دوستش داشتم، واقعا ترسناک بود!» و این طرح به پایه اصلی و نماد این پروژه تبدیل شد: یک کتاب. «من فکر میکنم که این سمبلی عالی برای چیزی بود که ما سعی داشتیم به آن برگردیم. اینکه باید بهترین لپتاپ ممکن را تولید کنیم.»
شاک و گرون مدلهای اولیه را آماده کردند. نه تنها اسکچ آنها را طراحی کردند، بلکه تقریبا هر چیزی را که به فکرشان میرسید روی کاغذ (صفحه نمایشگر؟!) آوردند. و آنچه که روی میز پانای جا خوش کرده یکی از اولین نمونههایی است که شکلی شگفتیآور برای یک لپتاپ به حساب میآمد. شاک آن را «به یک قطره اشک روی برگ» تشبیه میکند. آن محصول تا خوردگی زیبایی داشت و دو بخش آن کاملا مجزا از یکدیگر بودند. درست مثل یک کتابچه یا مجله بود. این ایده از آنجایی آغاز شد که یکی از همکارانشان دفتریادداشت زیبایی از ژاپن هدیه آورد. گرون این استعاره را دوست داشت: «بند و بساط دیجیتالتان را درون آن قرار دهید.» او می گوید: «این یک احساس کاملا آشنا است.» اما آنها سرانجام این ایده را هم همانند صدها طرح دیگر به بایگانی تاریخ مایکروسافت سپردند و به سراغ نمونههای اولیه دیگری رفتند. آنها به سرعت رو به جلو می رفتند، باید بهترین لپتاپی را میساختند که میتوانستند آن را تصور کنند.
«و سپس توقف» پانای واقعا همه چیز را متوقف کرد زیرا باید با تاثیری که داستان آن را تعریف میکند، مقابله میکرد: «و این مخلوق آنها چه بود؟» این چیزی بود که کارکنان بخش سرفیس بسیار کم درباره آن صحبت میکردند. اما این موضوع هسته مرکزی هدف کاری و شخصیتی آنها بود. آنها میخواستند هر جعبهای را باز کنند، به هر دسته بندی ناخنکی بزنند… و سرانجام شما را با چیزی شوکه کنند که هیچگاه پیش از این ندیدهاید. چیزی متمایز از مایکروسافت پیشین، چیزی متمایز از سرفیس. این محصول نمی توانست تنها یک لپتاپ عالی باشد. به چیزی بیش از این نیاز داشت.
پانای می گوید: «یک چیز ساده شد، و سپس…» او مکثی میکند. «جداسازی»
شخصیت دوگانه
ابزاری را تصور کنید که همچون یک سرفیس پرو معکوس عمل میکند: این ابزار تا حد زیادی لپتاپ است، شاید هم منحصرا برای برخی افراد خاص تولید شده، اما وقتی که نیاز داشته باشید، قابلیتهای تبلت مانندی هم دارد.این دقیقا همان چیزی است که از ابتدا در ذهن پانای شکل گرفته بود. این محصول یک تبلت نبود، اگرچه این قابلیت یکی از بخشهای حیاتی آن بود. پانای در ابتدا آن را clipboard نامیده بود. چیزی که هر زمان برای اهداف خاص مورد نیازتان آن را در دست خواهید گرفت. شاید شما یک معمار باشید، میتوانید طرحهای اولیه را به مشتریان نشان دهید. شاید هم یک دکتر هستید که دائما باید نمودارهایی را به همراه داشته باشید. شاید هم بخواهید لگوهای تازه طراحی شده را به نمایش بگذارید. شاید هم تنها دوست دارید که در تختخوابتان به مطالعه بپردازید. این ابزار می تواند همه این کارها را به خوبی انجام دهد، اما نکته مهم ان است که اصلا مانند یک لپتاپ گرانقیمت نیست.
این تیم که رویای «لپتاپ نهایی (آلتیمیت)» را در سر داشت، دوباره مجبور شد که به میز طراحی برگردد. آنها نیاز داشتند که یک نوتبوک بسازند که نمای عالی داشته باشد، قلم دیجیتال و لمس را پشتیبانی کند، مشخصات فنی فوقالعادهای هم داشته باشد و در حالت تبلت کار کند؟ حتی یک محاسبات ریاضی بخشنده هم چنین چیزی را تقریبا غیرممکن میداند. گرون می گوید: «اگر شما یک تبلت را که یک پوند وزن دارد در بالا قرار دهید، لازم است که چیز دیگری را هم که یک پوند وزن دارد در زیر آن قرار دهید.» یک تبلت قدرتمند لازم است که یک پایه و اساس قرص و محکم هم داشته باشد. اما باید گفت که لپتاپهای سنگین هم مورد علاقه کسی نیستند، مگر اینکه فردی به دنبال موضوع خاصی باشد. و اینکه پایه بزرگتر از صفحه باشد و هنگام باز کردن با یک لپتاپ سنگین روبرو باشیم، اصلا جذاب نیست.
اما طرح برگ اشکی که یکبار توسط تیم سرفیس راهی بایگانی شده بود، راه حل مناسبی برای این مشکل بود. لولای گرد بازشو میتوانست شرایط را برای توسعه پایه لپتاپ فراهم آورد، همچنین یک شالوده محکمتر خواهیم داشت که هنگام باز کردن لپتاپ جلوی سقوط آن به پشت را خواهد گرفت. گرون می گوید: «اینگونه بسیار پایدارتر است.» و البته سبکتر هم خواهد بود. به گونهای که چند صد گرم از وزن ان کاسته خواهد شد. او دوباره پروتوتایپ قدیمی را دوباره روی میز آورد.
و هنگامی که آنها دریافتند لپتاپشان قرار است چگونه روی میز بنشیند، مشغول کار بر روی چگونگی سر هم کردن آن شدند. پانای میگوید: «هنگامی که موضوع تنها ذهنی و فکری است، چگونگی سر هم و جدا کردن بخشها موضوعی بسیار ساده است. هیچ یک دوست نداریم که ببینیم یکی از کاربرانمان سعی دارد از ابزار دوستداشتنی ما استفاده کند و موفق نمی شود. این واقعا باعث شرمساری است.» و از همه مهمتر دو بخش کروم بوک هیچگاه و هرگز بدون خواست شما نباید از هم جدا شوند.
صدها اهرم، سویچ و کشاب گوناگون وجود دارد که بتوان یک بخش را از دیگری جدا کرد و البته به هم متصل نگه داشت. البته تیم سرفیس برای ابتکاری که در این بخش به خرج دادند نام clickety-clack را انتخاب کردند. البته آنها هیچگاه برای این شیوه اتصال دو بخش سرفیس بوک به دنبال توضیحات و تشریح نبودهاند و پانای آن را یک حیله ویژه میداند. او برای معرفی لولای ویژه سرفیس بوک آن را باز کرده و در یک دامنه وسیع تاب داد. تنها اتفاقی که افتاد، صدای دائمی لولای آن بود: کلیک کلیک کلاک، کلیک کلیک کلاک. و بعد گفت: «این یک ترانسفورمر نیست!»
تیم سرفیس بخش دیگری از این محصول را هم عاشقانه دوست دارند: یک سیم عظلانی از آلیاژی ویژه که می توان با فشار یا الکتریسیته شکل آن را تغییر داد. شاک یک نسخه اولیه منیزیمی سنگین را نشان میدهد که تنها کار آن جدا شدن و اتصال دوباره است. وی دکمهای را در بخش دوتکه شدن بوک فشار میدهد و ردیفی از سیم ضخیم ظاهر شدند که ارتباط را قطع میکردند. این ایده هسته اصلی مکانیسم بسیار هوشمندانه مورد استفاده در سرفیس بوک است. شاک می گوید: «آنگاه که دریافتیم این شیوه کار میکند، لحظهای جادویی بود.»
گاهی اوقات سختگیری های پانای به اصول کاری حاکم بر اپل نزدیک میشود. وی می گوید «گاهی اوقات برای هر بله، هزاران خیر وجود دارد.» برخی اوقات نه خیلی آسان است. در حقیقت یک صندوقچه «نه» مملو از صدها و هزاران نمونههای اولیه را میتوان در این ساختمان یافت. اما گاهی اوقات هم «نه» ها سخت هستند.
هنگامی که آنها تصمیم گیری و تفکر درباره چگونگی جداسازی بخش پایین و بالا را آغاز کردند، فردی یک ایده جدید ارائه کرد. هنگامی که شما انگشتتان را بر روی گودی تعبیه شده حرکت میدهید (همان جایی که هنگام باز کردن درب لپتاپ انگشت را آنجا می گذارید)، یک نوار LED سبز رنگ روشن میشود تا به شما بگوید بخش بالایی آماده جدا شدن است. یک ایده شبیه فیلمهای علمی تخیلی و همه از جذابیت آن لذت بردند: نور سبز روشن میشود و کلیک کلیک، نمایشگر جدا میگردد. همه این ایده را دوست داشتند.
اما افزودن نوار LED به بدنه منیزیمی بسیار سخت بود، هرچند که آنها از پس این مشکل هم بر آمدند. پانای می گوید: «ما در حقیقت این مشکل را حل کردیم.» اما این راه حل اشتباهی بود. شما باید این شیوه را با دقت و صحت کامل انجام میدادید و شاید لازم بود چندبار سعی میکردید تا نتیجه درست را بگیرید. و بدتر اینکه ممکن بود کف دستتان هم اشتباهی دکمه را لمس کرده و دو بخش را از یکدیگر جدا کند. پانای میگوید: «این ایده واقعا غلط انداز بود. این تقریبا همان clickety-clack بود که میخواستیم. اما ما در دام خودمان گرفتار شده بودیم. ایده از نظر تجاری واقعا عالی بود، اما برای استفاده در یک محصول واقعا احمقانه بود.»
به جای آن، آنها یک دکمه تکی را اجرا کردند که در بخش بالا و راست کیبورد قرار داشت.شما آن را یک ثانیه نگه میدارید، اما تیم سرفیس به دنبال آن بود که شما آن را اشتباها نفشارید. اما این ساده ترین شکل ممکن بود. دکمه را نگه دارید تا نمایشگر جدا شود. حتی یک کودک ۵ ساله هم از پ آن بر میآمد. پانای این را میدانست، زیرا از چند کودک ۵ ساله خواسته بود که این کار را امتحان کنند!
در اصل یک لپ تاپ، اما چیزی بیش از یک لپتاپ
فرآیند تولید سرفیس بوک دو سال و نیم طول کشید. این محصول برای ۲ سال وقت تیم مهندسی را به خود اختصاص داده بود و ۱۸ ماه آزمایشگاه مایکروسافت مملو از نمونههای اولیه آن بود. و تا ۹ ماه پیش هنوز کسی خارج از تیم سرفیس آن را ندیده بود. این زمانی بود که در یک عقب نشینی اجرایی، پانای تصمیم گرفت تا محصول تازه را به کارکنان ارشد و مدیران بخشها نشان دهد. پانای صفت «لپتاپ نهایی» (ultimate laptop) را برای سرفیس بوک انتخاب کرد. او لولا، کیبورد و نمایشگر زیبایی را به آنها نشان داد. پانای میگوید آنها این محصول را دوست داشتند. سپس لپتاپ سر همی را به دو بخش تقسیم کرد. همه افراد حاضر در اتاق (ساتیا نادلا و کل تیم هیئت مدیره شرکت) ترسیدند. پانای می گوید که این همچون یک حقه جادویی بود.
همه مشغول بازی و تست سرفیس بوک شدند. پانای گفت همه باید این محصول را تنها با عنوان یک لپتاپ در صحبتهای میان خود به کار ببرند. اما همه متفق القول بودند که این لپتاپ ارزش هر ریال پرداختی را دارد… و حتی بسیار بیشتر از قیمتش میصرفد. پانای در جلسات بعدی این محصول را به شرکتهای تامین کننده قطعات، شرکای تجاری و زنجیره فروش هم نشان داد، اما هیچگاه آن را به دو بخش تقسیم نکرد و جداسازی نمایشگر را به نمایش نگذارد. پانای به تیمش میگفت: «مهم نیست که من چه چیز را به نمایش میگذارم. مهم نیست که در چه جلسات فروش و تامین قطعاتی هستم. هیچ کس نباید آن را بدون بخش بالاییش ببیند.» آنها این قابلیت را روی نمونههای نمایشی غیرفعال کردند و حتی دکمه آن را هم از روی کیبورد به شکل موقت حذف نمودند. تا یک ماه قبل از رونمایی سرفیس بوک، هیچ فردی خارج از مایکروسافت و تعدادی از افراد خانواده مدیران که برخی اختیارات را داشتند، جدا شدن نمایشگر از بدنه لپتاپ را ندیده بود.
سرفیس بوک آنطور که پانای میگوید اولین نسل از هیچ چیزی نیست. این نتیجه همه چیزی است که وی، تیمش و مایکروسافت طی ۵ سال گذشته آموخته بودند. اینکه چگونه نمایشگرهای لمسی، قلمهای دیجیتال، کیبوردها و ترکپدها را تولید کنند. درباره اینکه شکست شبیه چه چیزی است و اینکه چگونه باید دیدگاه آینده نگرانه چنان بلندپروازانهای داشت که حتی ضرر ۹۰۰ میلیون دلاری باعث شکست پروژه سرفیس نشود. همه چیز درباره این اندیشه سرسختانه است که چگونه میتوان زندگی مردم را بهتر کرد و چگونه از میان شکستها و دردسرهای همیشگی راه درست را پیدا کنند.
شما در این مکان به آنجا میرسید که «نه» برایتان درخواستی سرشار از احساسات است. من هر چه را که میسازم، بسیار دوست دارم و می خواهم شما هم آن را در دست نگه دارید و احساس کنید که آن را دوست دارید. و این یک دایره کامل تولید محصول است.»
و امروز سرفیس بوک در حال فروش است. پیش فروش بسیار قدرتمندی را هم پشت سر گذارده است. پانای میگوید آنها اکنون این لپتاپ را بسیار سریعتر از توانشان برای تولید میفروشند و از تقاضای بازار عقب هستند. او درباره اهمیت این محصول در تجارت مایکروسافت کاملا شفاف است. به خصوص پس از مشکلات سرفیس پرو ۳ و ۴، اولین بار است که خط تولید سرفیس نیروی جنبشی عظیمی را به دست آورده است. اما هرگاه نویسنده وایرد می خواست درباره آن صحبت کند، سر و صدای ماشینهای برش CNC که در حال شکل دهی به بخش پایینی سرفیس بوک بود، مزاحم میشد. پانای فقط چند لحظه آن را نگاه کرد و بارها و بارها مشغول کندهکاری بخش جایگیری آنتن میشد. چند دستگاه آنطرف تر، یک CNC دیگر مشغول شکل دهی به یک نمونه اولیه تلفن هوشمند جدید بود. و ساختمان ۸۷ شامل اتاقهای سری فراوانی است که یکی از مکانهای فوق سری آن مملو از ابزارهای جدید است. پانای گاهی هم برای کنترل برخی چیزها به ان اتااق میرفت.