سرنوشت برای مارک کوبان خوابی بسیار بهتر از یک فروشنده کامپیوتر ساده دیده بود و جی.کی. رولینگ هم چندان از شغل منشیگریش راضی نبود.
اما نامههای اخراج باعث میشود گروهی از مردم به دنبال ندای درونی و مسیر واقعی زندگیشان بگردند. هرچند که گروهی هم آن را پایان زندگی میدانند.
حتی مایر بلومبرگ بزرگترین شانس زندگیش را پایان رابطه کاری خود با برادران سالمون میداند.
در ادامه به داستان ۱۷ فرد مشهور و ثروتمندی میپردازیم که قبل از رسیدن به موقعیتهای خارقالعادهشان، حداقل یکبار طعم اخراج را چشیدهاند.
در سال ۱۹۱۹ والت دیزنی از Kansas City Star اخراج شد. زیرا ویراستار بالا دست وی معتقد بود که «او فاقد رویا و الهام است و اصلا ایدههای خوبی ندارد.»
البته این آخرین شکست وی نبود. دیزنی پس از آن شغلی در Laugh-O-Gram دست و پا کرد. اینجا یک استودیو انیمیشنسازی بود که چندی بعد ورشکست شد. سرانجام دیزنی تصمیم گرفت دیدگاه و ایدههایش را در جایی سودآورتر سرمایه گذاری کند: هالیوود.
او و برادرش به کالیفرنیا رفتند و تولید مجموعهای بزرگ از کارتونهای موفق و مشهور را آغاز کردند.
جی. کی. رولینگ مدت زیادی منشی دفتر لندن سازمان عفو بینالملل بود. اما همیشه رویای نویسنده شدن را در سر میپروراند. او مخفیانه داستانهایی را روی کامپیوتر محل کارش مینوشت و هر روز درباره جادوگر نوجوانی با نام هریپاتر رویا پردازی میکرد. سرانجام صاحبکارش خسته شده و او را اخراج کرد. رولینگ با پول دریافتی در قبال اخراجش توانست هزینههای زندگی چندسال آیندهاش را تضمین کند، لذا بالاخره تصمیم گرفت تنها روی نویسندگی تمرکز کند.
امروزه او یکی از نویسندگان مولتی-میلیاردر و خالق یکی از موفقترین مجموعههای داستانی تمام تاریخ است.
مایکل بلومبرگ ابتدا با برادران سالمون شریک شده و یک بانک سرمایهگذاری راه انداختند. در سال ۱۹۹۸ شرکت Citigroup کار و کسب آنها را به طور کامل خریداری کرد. بلومبرگ باید آنجا را ترک میکرد. اما برای این کار مبلغ هنگفتی دریافت کرد.
وی این پول را برای تاسیس شرکتی در زمینه سرویسهای تجاری هزینه کرد. امروزه او با این شرکت توانسته در لیست ثروتمندان آمریکایی جایگاه هجدهم را از آن خود کند و البته شهردار نیویورک سیتی هم هست.
آنا وینتور دبیر مجله Vogue، ابتدا کارش را در نیویورک به عنوان ویراستار و دبیر رده پایین بخش مد در نشریه Harper's Bazaar آغاز کرد. او حرکتهای خلاقانه ای را شروع کرد. اما تونی مازالا، سردبیر این نشریه فکر میکرد آنها زیادی تندروانه هستند. او پس از ۹ ماه دیگر نتوانست تحمل کند.
اما اخراجش بزرگترین آموزش تجربی وی بود و هیچگاه او را از ادامه سبک و سیاقش باز نداشت. «من پیشنهاد میکنم همه شما باید اخراج را تجربه کنید». اندکی بعد از اخراج، وی جایگاه دبیر بخش مد نشریه Viva را به دست آورد.
آنابل گیرویچ بازیگر نقشهای کمدی است و به دفعات طعم اخراج را چشیده است. در سال ۲۰۰۳ وودی آلن وی را از فیلمش اخراج کرد و به وی گفت: «آنچه که انجام میدهی وحشتناک است، هیچکدام به درد نمیخورند، همه کارهایت بد است. هرگز دوباره این کار را تکرار نکن. تو واقعا عقب افتاده به نظر میرسی.»
در سال ۲۰۰۶ گیرویچ اولین کتابش را منتشر کرد. این کتاب حاوی مقالاتی درباره اخراج از کار بود و آن را « Fired!: Tales of the Canned, Canceled, Downsized, & Dismissed» نام گذارد.
هنگامی که مدونا از دانشگاه فارغالتحصیل شد، برای کسب شهرت به نیویورک رفت. اما شروع وحشتناکی را تجربه کرد. او بی پول بود و مجبور شد در دوناتفروشی دانکین واقع در میدان تایمز مشغول به کار شد. پس از آنکه محتوای ژلهای یک دونات را روی لباس مشتری خالی کرد، مدیر فروشگاه با تیپا وی را بیرون انداخت.
او قبل از اینکه در سال ۱۹۷۹ به عنوان یکی از ستارههای موسیقی پانک راک مشهور شود، در چندین فستفود و رستوران دیگر نیویورک به پیشخدمتی مشغول شد.
البته این کارهای پرزحمت و کم درآمد در ابتدا لازم بودند. ولی مدونا میدانست که قرار است یک ستاره شود.
شاید مهمترین کار اپرا وینفری به عنوان مجری اخبار شبانگاهی، اضافه کردن احساسات و هیجان به داستانها باشد. اما زمانی یکی از تهیه کنندگان تلویزیون WJZ-TV بالتیمور، اپرا را از بخش اخبار اخراج کرد. و برای دلجویی از او، نقشی را در یک شوی تلویزیونی روزانه به وی پیشنهاد کرد.
وینفری ابتدا بسیار ناراحت شد. در آن زمان، خروج از اخبار شبانگاهی و کار در یک شو تلویزیونی روزانه سقوط بزرگی محسوب میشد. اما ناراحتی وی به سرعت رنگ باخت و پس از مدتی برنامه تلویزیونی People Are Talking محبوبیت فراوانی یافت.
این موفقیت به اپرا کمک کرد تا جایگاه واقعی خود را به عنوان مجری و میزبان برنامههای تلویزیونی کشف کند.
جری سینفیلد به سختی توانسته بود نقش کوچکی در سریال sitcom Benson دست و پا کند. اما به نظر می رسید که تهیه کنندگان چندان از شیوه اجرای وی راضی نیستند. لذا تنها پس از سه قسمت وی را اخراج کردند. متاسفانه هیچکس به خودش زحمت نداد به وی اطلاع دهد که اخراج شده. و هنگامی که برای جلسه فیلمنامه-خوانی حاضر شد، فهمید که بخشهای مربوط به او حذف شده اند.
او تحقیر شده بود، اما پس از آن سراغ اجرای نقشهای کمدی در کلوپها رفت. ولی تنها پس از یک اجرا بود که یک مامور باهوش کشف استعداد از او برای شرکت در برنامه Tonight Show دعوت کرد. سینفیلد به خوبی در این برنامه تلویزیونی خودش را نشان داد و به زودی موفقیتهای حرفهای وی آغاز شدند.
کاپوت دبیرستان را نیمه تمام گذاشت تا تبدیل به یکی از نویسندگان و ویراستارهای مجله نیویورکر شود. قلم زدن در این مجله معتبر یکی از رویاهای دیرباز زندگی وی بود.
دو سال بعد، قرار بود کاپوت در مراسمی شعری از شاعر پرآوازه رابرت فورست را بخواند. اما به دلیل سرماخوردگی شدید، در میانه برنامه جلسه را ترک کرد. فورست شدیدا ناراحت شد و پس از اطلاع از محل کار کاپوت، از مجله خواست که این پسر جوان را اخراج کند.
البته این اخراج به روال کار حرفهای او آسیبی وارد نکرد. او نوشتن داستان کوتاه برای مجلاتی چون Harper's Bazaar و Mademoiselle را آغاز کرد. و چند سال بعد هم اولین رمانش را منتشر نمود.
رابرت ردفورد نوجوان به عنوان یک کارمند ناماهر در استاندارد اویل مشغول به کار شد. اما پس از مدتی سرپرست وی متوجه شد رابرت در محل کار میخوابد. آنها به جای اخراجش، او را به بخش دیگری منتقل کردند. اما وی همچنان گیج میزد و به دور خود میچرخید. پس از شکستن تعداد فراوانی بطری شیشهای، رابرت اخراج شد.
این اخراج او را مصمم کرد تا دیگر رویاهایش را دنبال کند. لذا در دانشگاه کلورادو ثبت نام کرد و سرانجام پس از پایان درس به نیویورک رفت تا بازیگر شود.
بلیچیک با تیم نیوانگلند پتریوتس ۵ بار در مسابقات سوپربول حاضر شد و توانست سه پیروزی به دست آورد. اما اولین شغل خود به عنوان مربی را در سال ۱۹۹۵ از دست داد و توسط آرت مادل، صاحب کلیولند براونز از این تیم اخراج شد. اما پس از آن بود که در فصل مسابقات ۲۰۰۳ و ۲۰۰۷ و ۲۰۱۰ به عنوان مربی سال لیگ فوتبال آمریکا انتخاب شد.
لی لاکاسا توانسته بود به رتبههای بالای مدیریتی در شرکت فورد موتور برسد. اما پس از برخوردهای شدید با هنری فورد جونیور، مدیرعامل و رئیس کمپانی فورد موتور، تصمیم به ترک این شرکت گرفت. دلیل این برخوردها هم مجموعهای از ایدههای بلااستفاده و بدی (همچون Ford Pinto) بود که اجرایی میشد.
لاکاسا به زودی وارد کرایسلر شد که با خطر ورشکستگی و خروج از صنعت اتومبیل روبرو بود. او وام بسیار سنگینی را از دولت دریافت کرده و آن را صرف بازسازماندهی کرایسلر کرد. او تعدادی از ایدههایش را که توسط فورد رد شده بود، به کرایسلر بخشید و نتیجه آن تولید اتومبیلهایی چون Dodge Caravan و Plymouth Voyager بود. او تا سال ۱۹۹۲ مدیرعامل کرایسلر بود و تمامی این اعتبارش را مدیون شکست پیشین میدانست.
برنی مارکوس و آرتور بلنک مدتی برای شرکت بازسازی و بهبود منازل Handy Dan کار می کردند. اما این شرکت به یکباره تصمیم گرفت هر دو آنها را اخراج کند.
اما این دو ناامید نشده و تصمیم گرفتند خودشان فروشگاه ویژه بازسازی منازل را تاسیس کنند. البته ایده اصلی آنها تاسیس فروشگاهی با تخفیف روی تمامی اجناس بود. آنها فروشگاهشان را Home Depot نامیدند. در کمتر از یک دهه موفق شدند ۱۰۰ شعبه این فروشگاه را در سراسر آمریکا تاسیس کرده و به فروش ۲.۷ میلیارد دلاری دست یابند.
هوارد استرن یکی از دیجی های پر سروصدای شبکه WNBC بود. اما پس از اجرای یک برنامه فوقالعاده پرنشاط و ویژه، NBC او را اخراج کرد.
خوشبختانه او دریافت که XM خانه بهتری برای درک استعداد وی است. پس از آغاز برنامه وی، میلیونها نفر از علاقهمندان طرفدار استرن WNBC را رها کرده و به سمت شبکه siriusxm آمدند. او اکنون سالیانه ۷۰ میلیون دلار درآمد دارد.
الویس را بسیاری به عنوان پادشاه موسیقی راک اند رول میشناسند. اما او در مسیر موفقیت و رسیدن به این جایگاه با پستی و بلندیهای فراوانی روبرو بوده است. پس از یک اجرا در اپرای گرند آل نشویل، مدیر سالن کنسرت به او گفت بهتر است به ممفیس برگشته و شغل قبلی اش را دنبال کند: راننده کامیون!
اما موسیقی مدرن شانس آورد که او چنین کاری نکرد. الویس پریسلی به دنبال جای مناسبی برای اجرا در آن منطقه میگشت تا سرانجام توانست با همراهی هانک اسنو کانادایی به یک تور موسیقی برگزار کند. پس از آن بود که به بزرگترین ستاره موسیقی کانتری تبدیل شد.
تا اینکه یک شب در سال ۱۸۶۷ مقداری اسید از دستش رها شده و تمام کف دفتر کارش را پوشاند. لذا او اخراج شده و پس از آن تصمیم گرفت تمام وقت به اختراع و ابداع مشغول شود.
او دو سال بعد اولین پتنت خود را برای ایده دستگاه رای گیری الکتریکی ثبت کرد.
یکی از اولین شغلهای مارک کوبان پس از اتمام دانشگاه، فروشندگی در یک مغازه لوازم کامپیوتری بود. اما او از ترویج و گسترش کار و کسب تازه بیش از صندوقداری و دستیابی به فروش بیشتر لذت میبرد. پس از آنکه یک روز صبح به دلیل جلسه با یک مشتری بالقوه، نتوانست مغازه را به موقع باز کند، مدیرانش وی را اخراج کردند. و این آخرین باری بود که کوبان برای فرد دیگری کار کرد.
اندکی پس از این اخراج، او اولین شرکتش را با نام MicroSolutions تاسیس کرد. و از این طریق توانست ۲.۴ میلیارد دلار درآمد کسب کند.
عباس واحدی