گاهی به طور کاملاً تصادفی آشنایی را در فروشگاه یا تاکسی یا خیابان میبینیم و این موضوع چندان عجیب نیست؛ اما تصادفاتی که در ادامه آورده شده به اندازهای عجیب است که شما را متحیر خواهد کرد.
خبرنگار بیبیسی از مرد رهگذری میپرسد که آیا مسابقه بین تیمهای فوتبال اورتون و لیورپول در سال ۱۹۶۷ را به خاطر دارد؟ او جواب میدهد: «من در آن مسابقه بازی کردم!»
در اثر یک اتفاق شگفتآور به نظر میرسد که خورشید و ماه هم اندازه هستند؛ اما ماه ۴۰۰ برابر کوچکتر از خورشید است. با این حال، ۴۰۰ برابر از خورشید به زمین نزدیکتر است.
در سال ۲۰۰۱، دختر بچه ۱۰ سالهای به نام لورا باکستون به امید پیدا کردن یک دوست مکاتبهای بر روی یک بادکنک اسم و آدرس خود را نوشت و در آسمان رها کرد. بادکنک بعد از طی مسافت ۱۴۰ مایل توسط یک دختر بچه تقریباً ۱۰ ساله که او هم اسمش لورا باکستون بود، پیدا شد. آنها شباهتهای دیگری نیز دارند.
شخصی که متهم به سرقت بود، بعد از اینکه متوجه شد قاضی پرونده او همبازی دوران مدرسهاش بوده، بسیار خجالت زده شد!
در سال ۱۹۱۳، هیتلر، استالین، تروتسکی، تیتو و فروید همه در فاصله چند مایلی از یکدیگر در وین زندگی میکردند و برخی از آنها مشتری دائمی یک قهوه خانه بودند.
این مجسمه مصری با قدمت ۳۰۰۰ سال تا حدی شبیه مایکل جکسون است.
به مردی به نام والتر سامرفورد ۳ بار رعد و برق اصابت کرد. پس از مرگش نیز سنگ قبرش مورد اصابت رعد و برق قرار گرفت.
در دیترویت در دهه ۱۹۳۰، کودکی از پنجره یک ساختمان بلند، روی مردی که در حال گذر از خیابان بود، افتاد که هر دو در این حادثه جان سالم به در بردند. یک سال بعد همان کودک از همان پنجره مجدداً افتاد و دوباره روی همان مرد فرود آمد و هر دو جان سالم به در بردند.
انزو فراری، بنیانگذار شرکت فراری، در سال ۱۹۸۸ درگذشت. درهمان سال فوتبالیستی به نام مسعود اوزیل متولد شد که بسیار شبیه انزو فراری است.
مردی قلب یک قربانی خودکشی را دریافت و با زن وی ازدواج کرد. سالها بعد در همان روزی که اعطاکننده خودکشی کرده بود، فرد دریافتکننده عضو نیز خود را کشت.
در سال ۱۹۷۵، یک پسربچه ۱۷ ساله در حالی که سوار موتور گازی خود بود، بر اثر تصادف کشته شد. وی دقیقاً یک سال بعد از مرگ برادر ۱۷ ساله خود کشته شد که او نیز سوار همان موتورگازی در همان تقاطع و توسط همان تاکسی با همان راننده تاکسی که همان مسافر را نیز سوار کرده بود، کشته شده بود.
در سال ۱۹۰۳، زمانی که ویلیام وست وارد زندان شد، کارمند زندان اصرار داشت که او قبلاً در این زندان بوده؛ زیرا شخصی به همین نام و به همین شکل در این زندان بوده است. از آن زمان به بعد برای شناسایی افراد از اثر انگشت استفاده کردند.
در ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱، آلبومی به نام «صحنههای زنده از نیویورک» منتشر شد که عکس جلد آن، برجهای دوقلو را در حال سوختن در آتش نشان میداد. پس از حادثه ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱، تمام آلبومها فراخوان شدند و با یک عکس جلد متفاوت دوباره منتشر شدند.
۱۴ سال قبل از غرق شدن کشتی تایتانیک، شخصی به نام مورگان رابرتسون رمانی به نام «پوچی یا انتقام تایتان» نوشت که در آن کشتی به نام تایتان وجود داشت و درست شبیه کشتی تایتانیک بود. کشتی این رمان در همان مسیر کشتی تایتانیک و با همان سرعت حرکت میکند و مانند کشتی تایتانیک به یک کوه یخی اصابت کرده و غرق میشود.
پس از فیلمبرداری فیلم «طالع نحس» (The omen)، جان ریچاردسون که طراح صحنه بود و صحنه بریده شدن سر یک شخصیت را طراحی کرده بود، در یک تصادف در نزدیکی تابلویی که روی آن نوشته بود «۶۶ کیلومتر تا Ommen»، از وسط به دو نیم شد.
مارک تواین پس از دیده شدن ستاره دنباله دار هالی در سال ۱۸۳۵ متولد و یک روز بعد از بازگشت این ستاره دنبالهدار در سال ۱۹۱۰ درگذشت.
دیانای دو زن همکار که در یک بیمارستان کار میکردند و در کودکی توسط دو خانواده آمریکایی به فرزندخواندگی قبول شده بودند، مورد بررسی قرار گرفت و معلوم شد که آنها در واقع خواهر هستند و در کودکی از هم جدا شدهاند.
در سال ۱۹۷۰، مقامات اورگان برای خلاص شدن از لاشه یک نهنگ (Whale) ۴۵ فوتی که به ساحل آمده بود، از دینامیت استفاده کردند که باعث شد تکه بزرگی از نهنگ روی یک اتومبیل اولدزموبیل بیفتد. این اتومبیل متعلق به یک کهنه سرباز نظامی بود که آن را از طریق تبلیغاتی تحت عنوان «یک معامله خوب انجام دهید» (Get a Whale of a Deal) خریده بود.
در ماه ژوئن سال ۱۹۴۱، مقبره تیمور لنگ توسط باستانشناسان شوروی نبش قبر شد. طبق اخبار، داخل تابوت وی این کلمات نوشته شده بود: «هر که مقبره مرا باز کند، مهاجمی بسیار وحشتناکتر از من را آزاد میکند». سه روز پس از این جریان، آدولف هیتلر بزرگترین حمله نظامی تاریخ را با ۷۵ درصد از نیروهای آلمانی صورت داد و به اتحادیه جماهیر شوروی حمله کرد.
وایولت جسوپ، مهماندار کشتیهای اقیانوسپیما و پرستار، از سه حادثه غرق شدن کشتی جان سالم به در برد.
در سال ۲۰۰۹، یک متخصص آدمربایی در مکزیک که برای آزاد کردن حداقل ۱۰۰ گروگان مذاکرات موفقیتآمیزی کرده بود، زمانی که به شهر سالتیلو سفر کرده بود تا در مورد نحوه پیشگیری از آدمربایی سخنرانی کند، دزدیده شد.
یک بیمار سرطانی در حال مرگ حلقه خود را به پسرش داد. پسرش دو هفته بعد در حالی که قایقرانی میکرد، حلقه مادر خود را گم کرد. ۳۹ سال بعد یک غواص این حلقه را پیدا میکند و آن را به وی که در حال مرگ در اثر سرطان بود، باز میگرداند.
3 نظر
سلام – خیلی جالب و عجیب و قریب بود
عالی بود
بسیار تأمل برانگیز بود و عجیب و غریب بود ولی شاید شاید قریب هم باشد