این بخش خودمانی که باز شده زندگی سادهتر شده از متن تجویزی به متن تعریفی رو آورودیم. خدا رو شکر، خدا رو شکر. دِرایت مسول فوت و فن در اینجا معلوم میشه. میدونه من حرف خاصی درباره فیلم و سریال ندارم. ولی حرف تو سرم زیاد دارم. برای مثال اینکه یارو دیروز اومده میگه من استخر نمیرم چون ممکنه پوستم قارچ بگیره. بعد یه پُک به سیگارش میزنه. منم میگم «خب چرا همین فرمول رو واسه سیگار کشیدنت اجرا نمیکنی؟»
حامد رفیقم میخنده میگه: «پسر عجب حرفی. گفتی اینو بهش»
منم میگم: «نه تو سرم گفتم»
نه اینکه با سیگار کشیدن ملت مشکل داشته باشم، نه. هرجور پایهای، هرجور عشق زندگیته. میخوای به طول زندگی فکر کن میخوای به عرزضش. ولی میگم عجیب که اینطور محکم در مورد سلامتت حرف میزنی ولی داری سیگار میکشی. بلاخره طول زندگیه یا عرضش. میگی "درهم". بازم حرفی نیست ولی میخوای سالم باشی یا نباشی؟ مشت تو دیوار میزنی که دستت محکم شه؟! میگی "آره! نمیدونستی اینو؟"
عجب…
هومن میگه "باید تو نوشتههات -است، بود، دارد-، استفاده کنی. خواننده اینجوری میپسنده. تو خونه خالهای مینویسی". منم به خودم میگم من که وقتی تو رو میبینم میگم "سلام، خوبی؟" نمیگم "سلام، حال تو خوب است". هومن میگه "تو نه! شما". ببخشید نمیگم "سلام، حال شما خوب است"
مطلب من اینه که تو زبان شناسی زبان رو به دو دسته تقسیم میکنند در حقیقت دو گرو یا مکتب هستند. گروهی هستند که زبان رو تجویز میکنند. یعنی میگویند زبان باید به اینگونه بیان شود. و گروهی هستند که زبان رو تعریف می کنند یعنی میگن مردم اینجوری صحبت می کنن.
ته حرف هیچ کدوم اینا بر اون یکی برتری نداره. در تعریف کلی زبان اینها هر دو زیر شاخه زبان محسوب میشوند.
مطلب اینه که من بیشتر دومی رو انتخاب کردم هومن اولی. مثل طعم بستنی علاقه من و اون به طعم ها متفاوت مسئله مهمی نیست. مهم اینه که ما به لذت بستنی خوردنمون برسیم که در اون با هم مشترکیم. و در اینجا مهم اینه که ما با زبان بتونیم به لذت ارتباط برقرار کردن برسیم، نحوه بیان چندان مسئله مهمی نیست.
"به روز سازی: هومن میگه من اصلا اینطور نیستم برو کارای منو اینجا بخون"
شما چطور نوشتن و خواندنی رو بیشتر میپسندید؟