ای دوست ایرانیام، شب یلدا از راه رسیده. شبی که درازترین شب سال است، شبی که با سیاهیاش، زمستان را به رخ میکشد، اما در دل همین سیاهی، گرمای صمیمیت و نور امید شعله میکشد. شبی که برای ایرانیها، نه فقط طولانیترین شب سال، بلکه سرآغاز چهل روز چله بزرگ و جشن پیروزی نور بر تاریکی است.
حکایتِ یلدا از گذشتهها
قصه یلدا از هزاران سال پیش، از دل ایران کهن میآید. زمانی که نیاکانِ ما، با چرخش ستارگان و طلوع و غروب خورشید، زندگی را معنا میکردند. برایشان طولانیترین شب سال، نمادی از چیرگی تاریکی و اهریمن بود. اما آنان تسلیم نمیشدند. در این شب بلند، آتش میافروختند، قصه میگفتند، شعر میخواندند، و با هم بودن را جشن میگرفتند. با هر خندهای، با هر سکهای که در حوض خانه میانداختند، امید به طلوع خورشید و پیروزی روشنایی را زنده نگه میداشتند.
سفرهای به رنگ انار و هندوانه
سفره یلدا، مگر میشود این شب را بدون سفرهای رنگارنگ تصور کرد؟ سفرهای که انارهای سرخ و گردنش، مانند خورشیدی کوچک در دل تاریکی میدرخشند و هندوانههای قاچ خوردهاش، شیرینی تابستان را به زمستان هدیه میدهند. آجیلهای رنگارنگ، میوههای خشک، شیرینیهای محلی، و دیوان حافظ که در گوشهای از سفره به آرامش تکیه داده، همه و همه حامل سنتهایی هستند که از نسلی به نسل دیگر رسیدهاند.
از حافظ تا شاهنامه، داستانهایی برای شبهای بلند
شب یلدا، شب قصه گفتن است، شب خواندن اشعار حماسی و غنایی. صدای گرم بزرگ خانواده که شاهنامه میخواند و حماسه رستم و سهراب را زنده میکند، یا نجوا مادر که غزلهای حافظ را زمزمه میکند، به تار و پود این شب گره میخورد. در این شب، داستانها فقط داستان نیستند، بلکه پلی هستند که گذشته را به حال وصل میکنند، حکمت و تجربه را به نسل جدید منتقل میکنند.
فال حافظ، تفالی به امید
چه ایرانیای است که شب یلدا را بدون فال حافظ تصور کند؟ فال حافظ، تفالی به امید، جستجویی برای یافتن راهی در پیچ و خم زندگی. دیوان حافظ را باز میکنی، با نیت پاکی نیتی میکنی، از ته دل آرزویی میطلبی، و غزلی را به نامت رقم میزنی. هر بیتش حکایتی، هر مصرعهاش پندی و در این شب بلند، فال حافظ، زمزمه ای از امید و آرزوست.
بازیهایی برای خنده و صمیمیت
شب یلدا، طولانی است، اما با بازیهای دسته جمعی کوتاه نمیشود. از تخته نرد و مار و پلههای همیشه محبوب تا بازیهای جدیدتر، این شب فرصتی است برای خنده و صمیمیت، برای رقابتهای دوستانه و ایجاد خاطراتی که تا سال آینده بر لبها میمانند.
از یلدا تا نوروز، سفری در امید
یلدا، آغاز سفری چهل روزه است. سفری از تاریکی به روشنایی، از سرمای زمستان به شکوفههای بهار. در این چهل روز، با هر طلوع خورشید، امید به نوروز و آمدن بهار بیشتر میشود. یلدا، نقطه عطفی است در تقویم زندگی ایرانی، نشانهای از قدرت امید و ایمان به پیروزی روشنی بر تاریکی.
یلدای امروزی، یلدای دور و نزدیک
یلدای امروز، شاید شکل و شمایل گذشته را نداشته باشد. شاید دور هم جمع شدنها کمتر شده باشند و سفرهها ساده تر، اما جوهر اصلی یلدا همچنان پابرجاست. همان صمیمیت، همان امید، همان جشن پیروزی نور بر تاریکی. یلدا را میشود با عزیزان دور، از طریق صفحههای سرد گوشیها، اما با گرمای دل جشن گرفت. میشود قصهها را از دور برای هم خواند، شعرها را با هم زمزمه کرد و آرزوهایمان را برای همدیگر فال گرفت.
یلدا، میراثی برای نسلهای آینده
یلدا، بیش از یک جشن ملی است، بلکه میراثی گرانبها برای نسلهای آینده است. میراثی که یادآور فرهنگ و تاریخ غنی ایران است، میراثی که امید و ایمان را در دلها زنده نگه میدارد.
یلدا، فرصتی است برای یادآوری ارزشهای مهم زندگی، مانند خانواده، صمیمیت و امید. فرصتی است برای پیوند نسلها و انتقال فرهنگ و سنتها از گذشته به حال.
یلدا، یک شب معمولی نیست، بلکه شبی است برای جشن گرفتن زندگی، شبی برای به یاد سپردن و شبی برای جاودانه کردن. یاد تمام کسانی که پیش ما نیستند گرامی ….
یلدا مبارک!