ما از سرنوشت کسین اندور خبر داریم. فیلم Rogue One محصول سال ۲۰۱۶ بهروشنی نشان میدهد که او قرار است در انفجاری مهیب به شکلی ناگهانی جان خود را از دست بدهد. این حس نابودی حتمی، در پسزمینه فصل اول سریال Andor حضور داشت، سریالی پیشدرآمد که داستان او را از یک خلافکار خردهپا تا تبدیل شدن به یک جاسوس شورشی دنبال میکرد. اما این سرنوشت در فصل دوم (و پایانی) سریال حتی سنگینتر و دردناکتر میشود؛ جایی که هزینههای مبارزه با امپراتوری عظیم و به ظاهر شکستناپذیر، روح او را بهتدریج از بین میبرد.
«شورشها بر پایه امید ساخته میشوند» این جمله مشهور از Rogue One بود که ابتدا توسط اندور بیان شد و سپس با شور و حرارتی بیشتر توسط جین ارسو، شخصیت اصلی آن فیلم، تکرار شد. در فصل دوم این سریال، میبینیم که این ایده چگونه شکل میگیرد و چگونه الهامبخش بسیاری از افراد میشود. شورشها صرفاً به نبردهای عظیم فضایی یا حملات هوایی به Death Star محدود نمیشوند. آنها متکی به یک نوجوان بیتجربه که به کمک نیرو و سرنوشت ناگهان قهرمان میشود هم نیستند. شورشها از تصمیمات کوچک افراد معمولی آغاز میشوند و از طریق کنش جمعی، به نیرویی قدرتمند برای سرنگونی امپراتوریها تبدیل میشوند. هرچه میخواهید از این حرف برداشت کنید.
سریال Andor همیشه در میان آثار دیزنی، پروژهای عجیب به نظر میرسید. شرکتی که در دهه گذشته با تمام قوا از فرنچایز Star Wars بهرهکشی کرده، با سریالی طرف بود که فاقد شمشیر نوری و تقریباً بدون اشاره به نیرو (The Force) بود. این سریال به دست تونی گیلروی، نویسنده فیلمهای The Bourne Identity ساخته شده، کسی که بنا به گزارشها، در لحظه آخر به نجات پروژه Rogue One شتافت. گرچه Andor داستانی را روایت میکند که در نهایت به A New Hope ختم میشود، اما فضای آن رها از اسطورهسازیهای خفهکنندهای است که دیگر سریالها مثل سریال The Mandalorian، سریال Ahsoka، سریال Boba Fett یا سریال Obi-Wan Kenobi را درگیر خود کرده بود. این سریال با حوصله پیش میرود، شخصیتها را عمق میبخشد و ایدههایی پیچیده را مطرح میکند، بهجای آنکه از یک صحنه اکشن به صحنه دیگر بدود. این نسخهای بزرگسالانه از Star Wars است، چیزی که شاید هیچوقت تصور نمیکردیم در این فرنچایز مخصوص کودکان ببینیم.
در فصل اول، با اندور در حالی آشنا میشویم که در جستوجوی خواهر گمشدهاش است. پس از درگیری با دو افسر پلیس محلی و قتل آنها، مجبور به پنهان شدن در سیاره زادگاهش، فریکس، میشود. در آنجا، او دوباره با دوستش بیکس (با بازی آدریا آرجونا) دیدار میکند، کسی که برای لوثن رایل، مردی مرموز که تمام زندگیاش را وقف نابودی امپراتوری کرده، کار میکند. لوثن خیلی زود استعداد اندور را میبیند و او را برای پیوستن به جنبش شورش جذب میکند.
هشدار: ادامه متن شامل اشارات جزئی به داستان فصل دوم است
فصل دوم طی چند سال روایت میشود و به آرامی به نبرد یاوین، جایی که Death Star نابود شد، نزدیک میشود. در این فصل، اندور و بیکس بیش از پیش در دل جنبش شورش فرو میروند. بیکس همچنان از آثار زندان و شکنجه فصل اول رنج میبرد و اندور بین مراقبت از بیکس و انجام مأموریتهای جاسوسی برای کمک به شورشیان سایر سیارات در رفتوآمد است.
جزئیات بیشتری از اتفاقات فصل نمیگویم، اما کلیت فصل دوم بر همان پایههایی بنا شده که باعث شد فصل اول به اثری متفاوت و تحسینشده در دنیای Star Wars تبدیل شود. ما میبینیم که ماشین بیاحساس امپراتوری چگونه بر زندگی واقعی مردم تأثیر میگذارد و چگونه میتواند جمعیتهایی کامل را به مقاومت در برابر ظلم وادارد. لحظههایی به ظاهر کوچک، مانند صحبت یک کارمند هتل با اندور درباره نگرش واقعیاش نسبت به امپراتوری، میتوانند منجر به اقدامات شورشی عمیقتری شوند.
Star Wars همواره درباره نبرد میان خیر و شر بوده است. اما سریال Andor این مفهوم را برای مردم عادی واکاوی میکند، نه جادوگران قدرتمند فضایی با شمشیرهای لیزری. یک شهروند معمولی ممکن است اگر لب به اعتراض بگشاید، در همان لحظه کشته شود. یا برای حفظ جان خود، سکوت پیشه کند و حتی به مهرهای در ماشین فاشیستی بدل شود. همه نمیتوانند مثل هان سولو باشند (گرچه اندور خودش تا حدی شبیه اوست). اما در زندگی تحت سلطه یک رژیم استبدادی، بالاخره زمانی فرا میرسد که باید مرزها را مشخص کرد: مقاومت یا از دست دادن روح.
سریال Andor همچنین زمان زیادی را صرف شخصیت سناتور مان ماتما (با بازی جینویو اورایلی) میکند، پیش از آنکه او به رهبر اتحاد شورشیان بدل شود. او را درگیر تلاش برای تأمین مالی عملیاتهای لوثن میبینیم، عملیاتی که گاهی نتایجی انفجاری و پرهزینه دارند. اما وقتی امپراتوری هزاران غیرنظامی را در سیاره گورمن قتلعام میکند، واقعهای که در برخی از کتابهای اخیر Star Wars به آن اشاره شده، ماتما و دیگر رهبران شورش به این نتیجه میرسند که تنها راه مقابله با این رژیم فاشیستی، شورش خشونتآمیز است.
لوثن در فصل اول به مان ماتما میگوید: «امپراتوری آنقدر آهسته ما را خفه کرده که دیگر داریم عادت میکنیم.» وقتی او درباره رنج مردم ابراز نگرانی میکند، لوثن پاسخ میدهد: «این دقیقاً برنامه است. از من عصبانی نیستی. من فقط چیزی را با صدای بلند میگویم که خودت از قبل میدانی. از این به بعد هیچ قانونی در کار نخواهد بود. اگر حاضر نیستی وجدانت را به خطر بیندازی، پس تسلیم شو و تمامش کن.»
با وجود اینکه این آخرین فصل Andor است، گمان میکنم این سریال مدتها در ذهن بینندگان باقی خواهد ماند، بسیار بیشتر از اتفاقاتی که در The Book of Boba Fett رخ داد. این سریال مخاطب را وادار میکند به تأثیر مستقیم امپراتوری بر زندگی همهچیز، از شهروندان سیارات دورافتاده گرفته تا کارمندان اداری وفادار به فاشیسم، فکر کند. از جهاتی، این سریال خود نوعی نقشه راه برای شورش است. و نه اینکه بخواهیم از یک سریال ساخت دیزنی انتظار زیادی داشته باشیم، اما انگار در زمانه کنونی واقعاً به چیزی شبیه به آن نیاز داریم.