پس از تقریباً دو سال، سرانجام اولین قسمت از فصل دوم سریال خاندان اژدها (House Of The Dragon) توسط شبکه اچبیاو پخش شده و عمدتاً ارزش صبر کردن را داشته است. در این مطلب همراه با ما باشید تا به نقد و بررسی قسمت اول فصل دوم سریال «خاندان اژدها» بپردازیم.
هشدار اسپویل!
قسمت ابتدایی فصل دوم سریال «خاندان اژدها» درست چند روز پس از پایان فصل اول را روایت میکند و پیامدهای مرگ لوسریس ولاریون را مورد بررسی قرار میدهد. این قسمت بار دیگر جبههها و کاراکترها را مشخص میکند و شروع بسیار درستی برای جنگ داخلی تارگرینها است. با اینکه احساس میشود که چندین اشتباه در این قسمت وجود دارد اما این قسمت بازگشتی محکم و نشانهای امیدوارکننده از چیزهایی است که در آینده رخ میدهند.
قسمت اول فصل دوم سریال «خاندان اژدها» در بیشتر مدت زمانش به شیوهای بسیار مشابه با قسمتهای ابتدایی سریال بازی تاج و تخت (Game of Thrones) عمل میکند. این قسمت درباره زمینهسازی آهسته است و به نحوه تخته را برای شروع شطرنج تنظیم میکند و تا حد زیادی این کار را به خوبی انجام میدهد. با توجه به زمینهسازیهای زیادی که برای رقص اژدهایان صورت گرفته، مطمئناً سرعت این قسمت ممکن است برخی از بینندگان را ناامید کند اما صبر و احتیاط در داستان نیز گنجانده شده چراکه برخی از افراد عجله دارند و برخی دیگر نیز خواهان اقدامی بهتر هستند.
همین نیز به قسمت ابتدایی کمک میکند چراکه ما صحنههای لذتبخشی از استراتژی و تاکتیکهای نبرد را مشاهده میکنیم، به خصوص صحنهای که مربوط به نقشه کشیدن ایموند تارگرین و کریستن کول برای جنگ است و به نظر میرسد که از آن دسته جزئیاتی است که جورج آر آر مارتین دوست دارد. همین امر درباره صحنه کوتاه با رعیتها نیز صدق میکند و امید میرود که در ادامه فضای بیشتری نیز به این مسائل داده شود. این باعث میشود تا بیننده با درک بهتر پیامدهای اعمال شخصیتهای اصلی، این جهان را بسیار عمیقتر و بهتر احساس کند.
بازیگران سریال «خاندان اژدها» در مجموع بسیار تأثیرگذار هستند اما یک ستاره در قسمت A Son for a Son وجود دارد و آن نیز اما دارسی در نقش رینیرا است. او نقشآفرینی بسیار خوبی در فصل اول داشت اما توانسته در قسمت ابتدایی فصل دوم این نقشآفرینی را به سطح دیگری ببرد. غم و اندوه رینیرا بسیار محسوس است و درد او چنان به وضوح در تمام جنبههای نقشآفرینی این بازیگر نمود پیدا کرده که به خوبی توسط بیننده احساس میشود.
رینیرا باید بین مادر عزادار بودن و تلاش برای حکومت کردن و همچنین انتقامجویی با منطق تعادل برقرار کند و همین نیز منجر به نقشآفرینی قدرتمندی از اما دارسی شده است. با اینکه او دیالوگ چندانی در این قسمت ندارد اما چهره او همه آنچه لازم است را بیان میکند که بسیار تأثیرگذارتر است و این به معنای آن است که وقتی او جمله «من ایموند تارگرین را میخواهم» را میگوید، سخنش بسیار تأثیرگذار است.
باقی بازیگران نیز عملکرد خوبی داشتند. اولیویا کوک توانسته ظرافت بیشتری به شخصیت آلیسنت هایتاور بیاورد، ظرافتی که با توجه به رابطه شگفتانگیز او با کریستن کول و نقش خودش در شروع جنگ داخلی بسیار مورد نیاز است. مت اسمیت در نقش دیمون و ایوان میچل در نقش ایموند نیز دو روی جذاب یک سکه هستند اگرچه هیچ کدام مانند فصل اول در این قسمت فرصتی برای درخشش پیدا نمیکنند. تام گلین کارنی نیز در نقش ایگون توانسته خوب ظاهر شود.
با این حال، حضور بازیگران زیاد به معنای آن است که برخی از آنها کمتر مورد توجه قرار میگیرند. به طور خاص، کورلیس با بازی استیو توسن، رینیس با بازی ایو بست و بائلا با بازی بتانی آنتونیا سه تا از جذابترین شخصیتهای سریال هستند که در قسمت اول مورد توجه قرار نمیگیرند. مطمئناً باقی قسمتها باید بیشتر به این شخصیتها توجه کند.
مطمئناً بازگشت به وینترفل و حضور شخصیت کرگان استارک در فصل دوم سریال «خاندان اژدها» بینندهها را هیجان زده کرده اما این سکانس بسیار کوتاه بود. با اینکه انتظار نمیرود که کرگان استارک یکی از شخصیتهای اصلی فصل دوم باشد اما بهتر بود که مدت زمان بیشتری به این شخصیت داده میشد و همچنین بیشتر به شخصیت جاکریس پرداخته میشد. شخصیت جاکریس فردی بسیار مهم است و او با شروع جنگ حضور پررنگتری خواهد داشت.
متأسفانه، چندان به رابطه کرگان و جاکریس پرداخته نمیشود و این سکانس چیز خاصی نیز برای ارائه کردن ندارد. مطمئناً پرداختن به صحنههایی از این دو در حین شکار میتوانست این لحظات را برجستهتر کند و فضای بیشتری به آن بدهد و باعث شود تا این کاراکتر توسعه بهتری داشته باشند.
پایان قسمت اول فصل دوم سریال «خاندان اژدها» بلاد و چیز را نشان میدهد که شاهزاده جیهریس را میکشند. این یکی از صحنههایی بود که خوانندههای کتابها مشتاقانه منتظر آن بودند. این صحنه میتوانست و باید یکی از بزرگترین لحظات کل سریال میبود اما صحنهای بسیار ضعیف است.
مشکلات این صحنه نیز تا حدی ریشه در انتخابها برای اقتباس داستان دارد. در کتاب، هلینا سه فرزند دارد و مجبور میشود بین دو پسرش یکی را انتخاب کند و این در حالی است که از بلاد و چیز میخواهد تا به جای فرزندانش، خود او را بکشند. سریال «خاندان اژدها» وحشت و شدت این داستان را کاهش داده و همین نیز باعث شده تا این داستان تأثیر احساسی لازم را نداشته باشد.
این نیز درست است که سریال هلینا را به شخصیتی مرموز تبدیل کرده است. نقشآفرینی فیا سابان در نقش هلینا خوب است اما در کل احساس میشود که از داستان جدا است. این سکانس باید فراموشنشدنی میبود و با اینکه این صحنه دلهرهآور است و تأثیر بزرگی روی اتفاقات آینده سریال دارد اما باعث شده تا این قسمت قوی به شکلی ناامیدکننده به پایان برسد.