هیچ چیز پیچیدهتر از ذهن انسان نیست و فیلمسازان بسیاری کوشیدهاند تا در آثار خود وارد قلمرو پررمز و راز روانشناسی شوند. از کمدی گرفته تا تریلر، علمی–تخیلی و سوررئالیسم، این گونه فیلمها به عمق وجود انسان سرک میکشند و موضوعاتی چون زندگی، مرگ، هویت و خودشناسی را مورد پرسش قرار میدهند.
تعداد زیادی فیلم در طول تاریخ سینما ساخته شده که فهم کاملشان نیازمند دقت و هوشیاری فراوان است، اما همین ویژگی بخشی از جذابیت آنهاست. این آثار تماشاگر را از دایره راحتی بیرون میبرند اما در عوض تجربهای غنی و تأملبرانگیز ارائه میدهند. در ادامه با ده فیلم روانشناختی مهم آشنا میشویم که دیدنشان بدون تلاش ذهنی کافی، تقریباً غیرممکن است.
فیلم Open Your Eyes (1997)
بسیاری نسخه هالیوودی کامرون کرو یعنی فیلم Vanilla Sky (2001) را میشناسند، اما این فیلم بازسازی اثری اسپانیایی به نام Open Your Eyes بود. این فیلم به کارگردانی آلخاندرو آمنابار به مرز میان رؤیا و واقعیت میپردازد و الهامگرفته از نمایشنامه Life Is a Dream اثر کالدرون د لا بارکا است. پنهلوپه کروز در این فیلم نقشآفرینی کرد و حتی همان نقش را در نسخه آمریکایی هم تکرار نمود. فیلم Open Your Eyes کاوشی عمیق در اگزیستانسیالیسم، روح انسان و هویت بود که اگرچه روایتش دشوار به نظر میرسید، اما زیبایی بصری و فلسفی خاصی داشت.
فیلم Donnie Darko (2001)
این فیلم به بررسی روان یک نوجوان آشفته پرداخت و به اثری کالت بدل شد که هنوز هم بعد از دو دهه پرسشبرانگیز است. جیک جیلنهال در نقش نوجوانی خوابگرد ظاهر شد که با موجودی مرموز در لباس خرگوش روبهرو میشود و سپس خبر میشنود که جهان طی ۲۸ روز نابود خواهد شد. نمادگرایی شدید فیلم باعث شده که بینندگان احساس کنند همه قطعات پازل پیش رویشان است اما در چیدن آنها ناتواناند. هنوز بحث است که آیا Donnie Darko شاهکاری سرشار از استعاره است یا صرفاً اثری پرادعا.
فیلم Eraserhead (1977)
اولین فیلم بلند دیوید لینچ دنیای عجیب سوررئالیسم او را معرفی کرد. در این فیلم جک نانس در نقش هنری اسپنسر، مردی مضطرب با موهای سیخسیخی، در محیطی صنعتی عاشق میشود و پدریِ کودکی وحشتناک و بدشکل را تجربه میکند. لینچ هیچگاه معنای قطعی فیلم را توضیح نداد، اما آشکار است که به اضطرابهای مدرن، ترس از پدر شدن و تاریکی وجودی انسان پرداخته است. تولید این فیلم هفت سال طول کشید و Eraserhead چشمانداز اولیه هنری لینچ را نشان میدهد.
فیلم Solaris (1972)
آندری تارکوفسکی، کارگردان برجسته شوروی، در این اثر به سوگ، حافظه، هویت و رازآلود بودن آگاهی انسانها پرداخت. داستان درباره خدمه ایستگاه فضایی است که هنگام چرخش به دور سیاره سولاریس، تحت تأثیر امواج آن به بحران وجودی دچار میشوند. فیلم Solaris تلاشی بود تا به ژانر علمی–تخیلی عمق عاطفی ببخشد و در امتداد آثاری مانند 2001: A Space Odyssey قرار گیرد. این فیلم پاداشی برای بینندگانی است که با تمرکز کامل آن را تماشا کنند.
فیلم I’m Thinking of Ending Things (2020)
چارلی کافمن با فیلمنامههای Being John Malkovich و Eternal Sunshine of the Spotless Mind همواره آثار تأملبرانگیزی آفریده، اما اقتباس او از رمان یان رید، تجربهای پیچیدهتر بود. فیلم با حضور جسی پلمونس، جسی باکلی، تونی کولت و دیوید تیولیس آغاز میشود؛ زن جوانی برای دیدار والدین دوستپسرش راهی سفری عجیب میشود، اما همه چیز به کابوسی سوررئال و روانشناختی بدل میگردد. این فیلم مرزی میان واقعیت، توهم و منطق خواب را به چالش کشید.
فیلم Persona (1966)
اینگمار برگمان، اسطوره سینمای سوئد، در این فیلم کلاسیک روانشناسی انسان را کاوید. داستان درباره پرستاری به نام آلما است که ذهنش به تدریج با روان بیمار خاموشش، الیزابت، درهم میآمیزد. Persona با موضوعاتی همچون دوگانگی، جنون و هویت فردی گره خورده و ارتباطی نزدیک با روانشناسی یونگی دارد. این فیلم به گونهای طراحی شده که هرگز پاسخهای قطعی ارائه نمیدهد و همین رازآلودگی، جذابیت آن را میسازد.
فیلم Memento (2000)
گرچه آثار متأخر کریستوفر نولان مانند Inception یا Tenet به پیچیدگی شهرت دارند، اما فیلم Memento با روایت غیرخطیاش بهویژه گیجکننده بود. گای پیرس در نقش لئونارد شلبی، مردی با حافظه کوتاهمدت، تلاش میکند با یادداشتها، عکسها و خالکوبیها حقیقت قتل همسرش را کشف کند. روایت آشفته فیلم تماشاگر را مانند شخصیت اصلی سردرگم میکند و در نهایت، با پازلی هوشمندانه، به نتیجه میرسد.
فیلم Paprika (2006)
چهار سال پیش از آنکه مخاطبان هالیوودی با فیلم Inception روبهرو شوند، ساتوشی کن در انیمه Paprika به دنیای خوابها قدم گذاشت. داستان درباره دکتر آتسوکو چیبا و شخصیت رؤیاییاش پاپریکا است که با تروریستهای رؤیا مبارزه میکنند. این اثر پر از استعاره و لایههای روانشناختی بود و کوچکترین توضیحی به مخاطب نمیداد. Paprika قدرت بینهایت انیمیشن را در بازنمایی رؤیاها به نمایش گذاشت.
فیلم Mulholland Drive (2001)
دیوید لینچ بار دیگر مرز میان واقعیت و رؤیا را در فیلم Mulholland Drive درنوردید. نائومی واتس در نقش بازیگری تازهکار در لسآنجلس وارد داستانی پر از هویتهای جابهجا، خاطرات شکسته و میلهای پنهان میشود. فیلم در ابتدا قرار بود سریالی تلویزیونی باشد اما لینچ آن را به فیلم سینمایی بدل کرد. با وجود این شروع پراکنده، فیلم Mulholland Drive در نظرسنجی BBC بهعنوان بهترین فیلم قرن ۲۱ انتخاب شد.
فیلم Synecdoche, New York (2008)
نخستین تجربه کارگردانی چارلی کافمن از جاهطلبانهترین آثار تاریخ سینماست. داستان درباره کارگردان تئاتری است که قصد دارد نسخهای عظیم و نمایشی از زندگی خود بسازد، اما پروژه از کنترل خارج میشود. فیلیپ سیمور هافمن در نقش کادن کوتراد، تلاش میکند با بازیگران بیشماری که حتی نقش همان بازیگران را تکرار میکنند، واقعیت زندگیاش را بازسازی کند. فیلم به موضوعاتی چون زندگی، مرگ، معنا و ناتوانی هنر در ثبت کامل ذات انسان میپردازد. فیلم Synecdoche, New York به دلیل مقیاس و پیچیدگیاش یکی از آثار بیمانند سینما باقی مانده است.
این ده فیلم هرکدام به شکلی خاص مرزهای روایت و روانشناسی را در هم میشکنند و نشان میدهند سینما چگونه میتواند سفری دشوار اما ارزشمند به تاریکترین و ژرفترین گوشههای ذهن انسان باشد.