سریال Lost چهرهی تلویزیون مدرن را دگرگون کرد و آن را به رویدادی هفتگی و سریالی تبدیل کرد که بینندگان به هیچ وجه نمیخواستند از دستش بدهند. این مجموعه خیلی زود به یکی از بهترین سریالهای تاریخ تلویزیون بدل شد و تا امروز هم چنین جایگاهی دارد. با این حال، سریال Lost بینقص نبود؛ بسیاری از رازهای حلنشدهی آن در نهایت زیر بار جاهطلبی بیش از حد فرو ریختند.
سریال Station Eleven (۲۰۲۱ تا ۲۰۲۲)
در فصلهای ابتدایی Lost، فلاشبکها برخی از بهترین لحظات داستانی را رقم زدند: از جراحی جک گرفته تا جدایی سان و جین و سفر لُک. هر یک از این اپیزودها با نگاهی به گذشته، لایهای عمیقتر به روایت جزیره اضافه میکردند. اما در فصلهای چهار و پنج، این ساختار از هم گسیخت. فلاشبکها و فلاشفورواردها دیگر حامل رشد عاطفی نبودند و صرفاً به ابزاری روایی تبدیل شدند. نمونهی بارز این مسئله، قسمت نهم فصل سوم با عنوان Stranger in a Strange Land بود که برای توضیح منشأ خالکوبیهای جک ساخته شد و عملاً چیزی جز اپیزودی بیهدف نبود.
اما سریال Station Eleven این گسست را ترمیم کرد. این مینیسریال سه بازهی زمانی دارد، شب آغاز همهگیری، سالهای نخست بقا، و جهان چند دهه بعد که نهتنها با هم تداخل ندارند، بلکه یکدیگر را تقویت میکنند.
سریال The Leftovers (۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷)
در اوج خود، سریال Lost پیوسته میان ایمان و عقل در کشمکش بود. اپیزودهایی چون Man of Science, Man of Faith یا Exodus نشان دادند که باور میتواند نیرویی قدرتمند همچون هر معجزهی جزیرهای باشد. جک شپرد و جان لاک همواره دو سوی این مناظره را نمایندگی میکردند.
اما با گسترش اسطورهشناسی، سریال بیش از اندازه درگیر پرسشها شد؛ پرسشهایی که پاسخشان را نداشت. درحالیکه نبرد ایمان و منطق هنوز ادامه داشت، تم اصلی در پسزمینهای از رازهای بیپایان گم شد. جعبهی اسرار سریال به عروسکی روسی بدل شد که هر پاسخ، تنها سؤال دیگری درون خود داشت.
در مقابل، سریال The Leftovers ساختهی دیمون لیندلوف، یکی از خالقان Lost، همان رنج هستیشناسانه را حفظ کرد اما راهی کاملاً متفاوت در پیش گرفت. «نابودی ناگهانی» در این سریال، همان شوک سقوط هواپیما در Lost است، اما این بار هیچ تلاشی برای توضیح آن وجود ندارد. خانوادهی ناپدیدشدهی نورا، رؤیاهای کوین یا ایمان ناامیدانهی مت هیچگاه دنبال اثبات نمیروند.
سریال 12 Monkeys (۲۰۱۵ تا ۲۰۱۸)
سریال Lost سفر در زمان را ابداع نکرد، اما برداشت خاص خود را از آن ارائه داد. اپیزود The Constant هنوز یکی از بهترین قسمتهای تاریخ تلویزیون علمیتخیلی است؛ جایی که عشق، مردی را که در زمان گم شده، لنگر میاندازد. تماس تلفنی دزموند با پنی در آن قسمت خلاصهای از تمام نکات قوت سریال بود: ایدهای علمیتخیلی با پایانی عمیقاً انسانی.
سریال 12 Monkeys همان سرنوشت عاشقانه را گرفت و ساختاری منسجم بر پایهی آن بنا کرد. از همان قسمت نخست، مفهوم سرنوشت در برابر اختیار را با دقت بررسی میکند. کول نمیتواند تاریخ را بازنویسی کند؛ او فقط میتواند آن را کامل کند. هر پارادوکس در چرخهای بسته به دیگری متصل است و قوانین خود را محترم میشمارد.
سریال Severance (۲۰۲۲ تا امروز)
جزیرهی Lost یکی از بهترین مکانهای علمیتخیلی تلویزیون بود؛ معمایی زنده که میتوانست هر ژانری را در خود جای دهد. اما با گسترش دنیای آن از طریق ایستگاههای دارما و خطهای زمانی متعدد، انسجامش از بین رفت. جزیره بهجای یک داستان واحد، به مجموعهای از داستانهای پراکنده بدل شد.
سریال Severance همان تنش میان مکان و هویت را به ارث برده اما آن را به یک ساختمان محدود میکند. راهروهای بیروح شرکت Lumon به هزارتویی روانی تبدیل میشوند که هر پاسخ، پرسشی تازه میزاید. هر بار که هِلی با آسانسور از خودِ درونی به خودِ بیرونیاش منتقل میشود، یا مارک گوشهای از زندگی واقعیاش را میبیند، حقیقت به همان اندازه که روشن میشود، آزاردهنده نیز هست.
سریال The Expanse (۲۰۱۵–۲۰۲۲)
سریال The Expanse یکی از دقیقترین آثار علمیتخیلی از نظر منطق علمی و فنی است. این سریال جهانی خلق میکند که قوانینش را بهدقت رعایت میکند و داستانش بر پایهی فیزیک، سیاست و پیامدهای اخلاقی شکل گرفته است. برخلاف بسیاری از آثار مشابه که با گذر زمان به خیالپردازی افراطی روی میآورند، سریال The Expanse جهان خود را بر اساس واقعیت علمی میسازد. در مجموع، سریال The Expanse در شش فصل جهانی منسجم و قانونمند میسازد که عظمتش از نظم سرچشمه میگیرد، نه از آشوب.
سریال From (۲۰۲۲–اکنون)
سریال From حس خفقان و ترس سریال Lost را به شکلی تازه احیا میکند. در حالی که Lost با گسترش جغرافیای خود حس انزوا را از دست داد، سریال From دوباره آن را به محور روایت تبدیل کرده است. داستان درباره گروهی از مسافران است که در شهری روستایی و مرموز گرفتار شدهاند؛ جایی که قوانین تغییر نمیکنند: خروج ممکن نیست، شب هیولاها میآیند و هر جادهای به نقطهی آغاز بازمیگردد. برخلاف Lost که مرزهایش گسترش مییافت، در سریال From این مرزها مدام تنگتر میشوند.
سریال Dark (۲۰۱۷ تا ۲۰۲۰)
سریال Lost پیش از بسیاری از درامهای مدرن، سرنوشت را به مفهومی سینمایی بدل کرد. در بهترین لحظاتش، نشان داد که علم و ایمان در تضاد نیستند، بلکه دو راه برای توضیح عشق و فقداناند. اما در فصلهای پایانی، این تعادل از دست رفت و قوانین سفر در زمان و اسطورهی جزیره بیش از حد پیچیده شدند.
سریال Dark همان پرسشهای کیهانی را مطرح کرد: چگونه انتخاب در برابر سرنوشت میایستد؟ چگونه عشق از زمان فراتر میرود؟ و در چهار فصل پاسخشان را یافت. تقریباً تمام خانوادههای شهر ویندن در گذر نسلها به هم متصلاند و هر پارادوکس سرانجام به شکلی منطقی بسته میشود.
در سریال Dark، ایمان نه بهعنوان استعاره، بلکه بهمثابه معادله بسته میشود. صحنهی نهایی، در دنیای بازسازیشده، جایی که چهرههای آشنا بر سر میز شام نشستهاند و سایهای از زندگیهایی که هرگز رخ نداده حس میکنند، حس رهایی و پایانی حقیقی به جا میگذارد، شاید حتی بیشتر از Lost.