فصل دوم سریال شاید تأثیر فرهنگی فصل اول را تکرار نکرد، اما با افزودن پویاییهای جدید به داستان، مخاطبان را همچنان درگیر نگه داشت و زمینه را برای یک فینال بزرگ فراهم کرد. متأسفانه، پایان فصل سوم Squid Game کمتر از حد انتظار ظاهر شد، بهطوریکه اپیزود پایانی با عنوان “Human Are…” کمترین امتیاز را در میان قسمتهای این مجموعه در IMDb دریافت کرد و نارضایتی گستردهای را در میان هواداران رقم زد.
اما مشکل فقط به فینال ختم نمیشود. داستان و پیام کلی فصل سوم نیز برای برخی بینندگان ناخوشایند بود. پرداختهای ناامیدکننده و لحظات غیرمنطقی در رفتار شخصیتها باعث شد فصل سوم با استقبال متفاوتی روبهرو شود و مجموعهای از ایرادات، آن را به ضعیفترین فصل سریال بدل کند.
۷. فداکاری گیهون نمادین بود، اما در نهایت بیثمر ماند
تصمیم گیهون برای بازگشت به بازیها در فصل دوم، پس از تمام سختیهایی که تجربه کرده بود، جسورانه و تحسینبرانگیز بود؛ تلاش او برای متوقف کردن بازیها هدفی شرافتمندانه داشت. اما متأسفانه، او در نهایت نتوانست تغییر معناداری ایجاد کند. با وجود لحظاتی که از نظر اخلاقی زیر سؤال رفت، در پایان فداکاری بزرگی انجام داد.
او بهجای کشتن کودک جونهی برای نجات خودش، از سکوی مرتفعی پایین پرید و خودکشی کرد تا کودک برنده بازی شود. در تئوری، گیهون در تقابلش با فرانتمن پیروز شد، چرا که اصول اخلاقیاش را حفظ کرد و همین موضوع نشاندهندهی شخصیت واقعی او بود. اما این پایان، حس تلخی در ذهن مخاطب باقی گذاشت. تلاش گیهون برای تحقق عدالت عملاً بینتیجه ماند.
۶. تبدیل میونگ-گی به شخصیت منفی، کل شخصیتش را نابود کرد
میونگ-گی که در فصل دوم معرفی شد، مسیری جالب برای رشد داشت، اما فصل سوم نتوانست ادامهای مناسب برای او ارائه دهد. اقدامات اولیهاش او را شخصیتی خاکستری نشان میداد، فردی متقلب که جونهی را رها کرد، اما در نهایت در برابر تانوس ایستاد و او را کشت که این نشاندهنده وجود خوبی درونش بود.
به نظر میرسید فصل سوم قرار است به یک روند رستگاری برای او بپردازد، حتی بعد از آنکه هیونجو را کشت. اما فوران خشم و خشونت ناگهانیاش در فینال، کاملاً بیربط و ناگهانی بود. وقتی همه بازیکنان جز دخترش و گیهون حذف شدند، میونگ-گی سعی کرد گیهون را بکشد و سپس حتی آماده بود دختر خودش را قربانی کند تا برنده پول شود.
۵. نبرد نهایی سریال تنوع شخصیتی نداشت
گذشته از اینکه میونگ-گی در مقایسه با سانگ-وو یک شرور ضعیفتر بود، بازی نهایی فصل سوم فاقد تنوع مناسب شخصیتی بود. بازی پایانی فصل اول بسیار صمیمی و احساسی بود و دو شخصیت برتر سریال را در نبردی مرگبار رودررو قرار داد. فصل سوم که نمیخواست این فرمول را تکرار کند، ۹ فینالیست داشت.
اما عملاً فقط گیهون و کودک جونهی بودند که مخاطب با آنها همراهی میکرد. میونگ-گی هیچ اقدام قهرمانانهای انجام نداد، مسیر شخصیتی مین-سو نیز بینتیجه بود، و جونگ-ده و بقیه فینالیستها هم صرفاً منفور بودند. در نتیجه، بازی نهایی فاقد عمق عاطفی لازم برای یک پایان تأثیرگذار بود.
۴. دشمنی گیهون با دائههو کاملاً خلاف شخصیتش بود
با توجه به اینکه تمام داستان گیهون در فصلهای دوم و سوم در راستای اثبات انساندوستی بود، رفتار او با دائههو لکهای بر فصل سوم گذاشت. پس از شکست شورش علیه بازیها، گیهون دائههو را مسئول دانست، چرا که او از ترس نتوانست مهمات را بازگرداند. این باعث شد بسیاری از بازیکنان، از جمله جونگ-به، توسط نگهبانان کشته شوند. در نتیجه، گیهون در بازی “قایمموشک”، مستقیماً دائههو را هدف قرار داد و تصمیم گرفت سایر بازیکنان را نجات دهد فقط برای اینکه دائههو را بکشد.
۳. اکثر شخصیتهای شرور هیچگونه مجازاتی دریافت نکردند
با توجه به ماهیت شیطانی و تاریک Squid Game، بسیار ناامیدکننده بود که بیشتر شخصیتهای شرور مجازات نشدند. البته، کاپیتان پارک و فرمانده کشته شدند، اما دیگران بهراحتی فرار کردند. بسیاری از نگهبانان پیش از فعال شدن سیستم خودتخریبی، موفق به فرار شدند. VIPها هرگز افشا نشدند و کسانی که در پشت پرده بازیها بودند، کاملاً ناشناس باقی ماندند.
حتی فرانتمن هم زنده ماند. اگرچه دیدگاهش تغییر کرد، اما این توجیهی برای اقداماتش نبود. انتخاب پایانی تاریک قابلدرک است، اما نبودن هیچ نقطه امیدی، آنهم بعد از چهار سال پیگیری سریال، باعث حس ناامیدی کامل شد.
۲. باقی ماندن سرنوشت بازیها در ابهام، پایان را بینتیجه کرد
ابهام در سرنوشت بازیها، گرچه باعث جذابیت بیشتر برای آیندهی فرنچایز میشود، اما در عین حال، یکی از مشکلات اساسی فصل سوم نیز هست. برای اینکه پروژهی محبوب نتفلیکس پایان قاطعانهای داشته باشد، باید بازیها به طور کامل نابود میشدند، حتی اگر شخصیتهای منفی همچنان پیروز میماندند. اما صحنههای پایانی، فقط به ساخت اسپینآف آمریکایی اشاره داشتند.
با توجه به بینالمللی بودن بازیها، ممکن است متوقف کردن کامل آنها غیرممکن باشد، اما تا جایی که در سریال دیدیم، حتی نسخهی کرهای هم میتواند دوباره بازسازی شود. این پایان نامشخص، مخاطبان را ناراضی گذاشت. حتی اگر این نوع پایان هدف اصلی بوده، حضور کوتاه کیت بلانشت در نقش مسئول جذب بازیکن، بیش از آنکه منطقی باشد، مانند طعمهای برای اسپینآف عمل کرد که با پیام ضدسرمایهداری سریال نیز در تضاد است.
۱. رویارویی ضعیف جون-هو و این-هو کل خط داستانی آنها را بیفایده کرد
اگر باقی اشتباهات فصل سوم قابل چشمپوشی بودند، نابود شدن خط داستانی جون-هو و این-هو غیرقابلبخشش است. جون-هو که در فصل اول بازیها را ردیابی کرده بود و فهمیده بود که برادرش پشت نقاب فرانتمن قرار دارد، پس از گلوله خوردن توسط او، به طرز معجزهآسایی زنده ماند.
او کل فصل دوم و سوم را صرف یافتن جزیره و رویارویی با برادرش کرد و سرانجام این تقابل در فینال اتفاق افتاد. اما بهجای یک گفتوگوی عمیق که پایانی شایسته برای داستانشان باشد، جون-هو فقط پرسید: «چرا این کار را کردی؟»—و با سکوت روبهرو شد.
در نهایت، این-هو جایزهی بازی را به جون-هو داد، اما این موضوع، حس بینتیجه بودن داستان جون-هو را از بین نبرد. این دو شخصیت مهم مستحق یک رویارویی عمیق و پرتنش بودند، نه تبادل سرد و بیرمقی که دریافت کردند. این پایان، کل سریال را بیاثر جلوه داد و باعث شد احساسات طرفداران بهشدت متناقض باشد.