اینجور روزا ست که یاد گادفادر میافتی، یاد اینکه هرچی میگفت، میگفتن چشم، هرچی نمیشد میشد حتی اگه نمیخواست بشه، راضی میشد بلاخره بچهها بودن. فرقی نداشت زورگویی سانی بود یا منطق مایکل، مهم این بود که میشد. ولی زندگی تو چی؟ هرچقدرم تو کارت دقت به خرج بدی و جنست جور باشه مثل والتر وایت (breaking bad) آخرش وقتی با زندگی و متغییرهای غیر قابل پیشبینی اون روبرو میشی میره تو پاچت، هرچی هم از اول بلند میشی باز میخوری زمین.
خب حالا میگی اینا رو گفتی واسه چی؟! که حال خودمو تو رو زارتر کنی؟
میخوام بگم که بین گادفادر و برکینگ بد یه چیزی هست که تو هستی؛ چیزی که میخوای بشی و زمین خوردنی که باش همزادپنداری میکنی، عقده ها و نارحتیات رو اینجور خالی میکنی با هر مشتی که سانی می زنه و هر زمینی که والتر میخوره.
خوبه ها! بتونی عصبانیت رو اینجوری خالی کنی. نیای سر منو بکوبی به میز یا ما رو به رگبار ببندی. حالا هرچقدرهم من دوست داشته باشم پشت سرم رو ببینم این راحش نیست (البته هرجور پایهای).
اگه با دیدن اینجور فیلم و سریالها آروم میشی و مثل من به این چرت و پرتهای به هم دیگر گل بدیمو، یوگا کار کنیمو، باهم مهربان باشیم اعتقادی نداری بیا و دست از سر نگاه کردن چندبار اون فیلم و سریال بردار و سریال Peaky Blinders رو یک نگاهی بزن.
پیکی بلایندرز یه چیزی هست بین گادفادر رو برکینگ بد یه آدمی که مثل گادفادر به قدرت میرسه ولی تو زندگی هی مثل برکینگ بد میخوره زمین و باز بلند میشه دوباره کار میکنه، شانس میار… خلاصه راست کار تو.
اصلا اگه نمیخوای واسه این چیزا نگاه کنی بخاطر وجود نازنین Tom Hardy که تو فصل دو ظاهر میشه نگاه کن (البته هرجور پایهای)
0 نظر
جالب بود البته بازم هر جور پایه ایا
من حرفی ندارم.به جز اینکه عالی بود
فصل چهارش کی میاد؟