۲٫ این روزهای قبل از ماه رمضان آخرین فرصت است برای لذت بردن از بستنیها چه دیگر به افطار که برسیم در آن ساعت آخر شب بستنی خوردن جایی پیدا نمیکند بین وعدههای غذایی فشرده. جایتان خالی یک دانه میهن کاکائویی نوش جان کردم که خوردنش خیلی مزه دارد. لطفا اگر حالش را داشتید زیر این مطلب بنویسید کدام بستنی را دوست دارید.
۳٫ آی امان از فشردگی کار. مدتهاست نه کتابی خواندهام نه فیلمی دیدهام و نه سریالی. موسیقی هم اگر گوش میدهم فقط از سر این است که عادت کردهام حواسم را چند جا تقسیم کنم و هنگام مطلب نوشتن، آهنگی هم گوش بدهم. البته باید اعتراف کنم موقع غرق شدن در یک نوشته دیگر متوجه نمیشوم دور و برم چه خبر است. با این همه تنها لذت مجاز این روزهای من غیر از ناخنک زدن به بستنی، گوش کردن موسیقی است. از علی زند وکیلی و عمرو دیاب تا رستاک حلاج (حلاج رستاک هم داریم؟) یکدیگر هم هست. یک یارویی به نام ییروما که پیانو میزند و آدم کیفش کوک میشود وقتی این برادر خودمان پیانو میزند و گروه ارکستر همراه با او میسرایند. بی کلام و البته گاهی هم با کلام. آلبوم اتمسفرش را دانلود کنید.
۴٫ رئال مادرید هم قهرمان شد. بنده بارسایی هستم اما قهرمانی رئال فقط برایم یک شادی داشت. ماندگاری استاد زیدان. حیف نبود زیدان را بگذارند کنار؟
۵٫ یک جایی هست در اولد بوی (نسخه اصلی کرهای و نه بازسازی آمریکایی اش) که قهرمان سرگشته و بدبخت فیلم (که بیست سال بدون آنکه بداند چرا یا توسط کدام خری زندانی شده بود) بعد از آزاد شدنش، میرود کنار یک رستوران و تصمیم میگیرد از خانوم فروشنده بخواهد یک چیز زنده برایش بیاورد بخورد. او هم یک هشت پا را میآورد تا استاد اوکی کنند و سرکار علیه هشت پای بیچاره را طبخ کنند. استاد اما به علت تالمات روحی افتضاح ناشی از دو دهه زندانی شدن (شاید هم پانزده سال بود؟ البته سر پنج سال معامله را به هم نمیزنند) هشت پای بدبخت را همانطوری زنده زنده میل مینمایند! میتوانم ادعا کنم وحشتناکترین لحظهای بود که تا امروز در سینما دیده بودم.
در نسخه آمریکایی با بازی جاش برولین، همه خشانتها و بکش بکشهای نسخه کرهای هست اما از این تکهاش خبری نیست به دو دلیل. اول اینکه خوردن ماهی زنده احتمالا باعث میشد تا گروههای محیطی زیست و حمایت از حیوانات خشتک تهیه کننده و بازیگر و کارگردان را پرچم کنند. دلیل دومش را هم نمیدانم. اگرشما میدانید ته همین مطلب بنویسید بقیه مسلمین هم فیض ببرند.
حالا خارج از این بحث اولد بوی فیلم وحشتناک خوبی است برای تماشا. چه نسخه کرهای و چه نسخه آمریکایی. نمیتوانم بگویم کدامش. هر دو را دوست دارم اساسی.
۶٫ این بند بالایی را نوشتم چون باید این بند را اضافه میکردم به آن. دوستان در جریان هستند که دو سه عدد توله سگ خیلی مامان و خرطور (یعنی از اینها که دوشان را تکان میدهند همه عاشقشان میشوند) را پشت خانه پیدا کرده بودم و بعد از مدتها گربه بازی، برا اولین بار تصمیم گرفتم کمی هم سگها را تجربه کنم. یک هفتهای به این سگها غذا دادم و بهشان حسابی وصل شدم. کار به جایی رسید که شبها میآمدند جلوی در بلوک میخوابیدند و هر وقت رد شهرک راه میافتادم دنبالم راه میافتادند. یک هفته ای خوش گذشت تا اینکه دیروز عصر هیات مدیره شهرک سگها را جمع کرد و برد تحویل یکی از این محلهای نگه داری از حیوانات داد. دلیلش هم شکایت بعضی از اهالی محل و همچنین تهدید یک بی خبر از خدایی بود که میگفت در غذایشان سم می ریزد. چندتایی از همسایه های خوش خیر هیچ مشکلی نداشتند که بچههای کوچکشان را از صبح تا شب توی خیابان ول کنند به امان خدا ولی احساس میکردند دو تا توله سگ دو وجبی به شدت ناز و دوست داشتنی و همچنین به شدت ترسو، برای امنیت این کودکان خطرناکند. الان آنقدر درب و داغانم که دلم میخواهد همان بلایی که رفیق کرهایمان سر آن هشت پا آورد را سر یکی بیاورم.
0 نظر
بستگی داره از کجا شروع کنی که این بلا رو سر یکی در بیاری