1
در آن ۲۸ روز، "مارک فرید" (Mark Farid) تنها چند کنترل کننده خواهد داشت و در یک محیط محدود که شامل یک تخت خواب و حمام است، باقی میماند. فضای زندگی او را بر روی صفحه نمایش در لندن برای مخاطبان، مانند یک گالری هنری پخش خواهند کرد. او در مدت نمایشگاه هرگز هدست را بر نمیدارد.
او گفت "من آن را به طور مداوم استفاده میکنم، با آن غذا میخورم، با آن دوش میگیرم، هرگز آن را از روی صورتم بر نمیدارم." این مفهوم ممکن است تنگناهراسی گونه (بیماری ترس از فضاهای تنگ ومحصور) به نظر برسد، اما تئوری این است که او اصلا احساس نمیکند که آنجا وجود دارد.
هدست برای فرید شبیه سازی یک واقعیت خواهد شد. او فکر میکند که در آن زمان، اینها واقعا برای او اتفاق خواهد افتاد و شروع به یادگیری عادتهای جدید (مانند خوردن و یا دوش گرفتن) از دنیای مجازی میکند.
این یک آزمایش برای فهمیدن این است که آیا هویت ما بخشی از آن است که ما هستیم و یا چیزی است که از محیط اطراف یاد گرفتهایم. این پروژه، به نام "دیدن من" (Seeing I)، برای حمایت کیکاستارتر است. آنچه که فرید خواهد دید لزوما چیزی خارج از مسائل عادی نیست. مردی که فرید او را تنها در دنیای مجازی ملاقات میکند، عینک دارد که صدا و تصویر را ضبط میکند. او به نام "دیگری" (The Other) در آن محیط وجود دارد، که هرچه او ببیند، فرید نیز میبیند و میتواند هر چیزی از یک دوچرخه سواری تا یک مراسم تشییع جنازه و یا دیدن یک فیلم نیز باشد. ایده این است که این غریبه زندگی خود را به طور معمول ادامه خواهد داد و این امر امکان پذیر است.
فرید معتقد است که واقعیت و شخصیت ما بسیار بیشتر از آن چیزی است که تحت تاثیر طبیعت اطراف ما باشد. اما آیا فرید شروع به احساس کردن مانند "دیگری" میکند؟ آیا او به مرور زمان فکر میکند تجارب شخص دیگری همان تجارب خودش است؟
یاسمن فراهانی فرد