نزدیک بود بیخودمونی شوید عزیزان!
در مورد مربیان فوتبال همین طور. در مورد بازیکنان تیم ملی همین طور. در مورد مربیان همین طور. یعنی اول مردم سوال میکنند طرف چرا هست، بعد سوال میکنند چرا نیست! به شما چه؟ فضولید؟ کار ندارید؟ زندگی ندارید؟ بیکارید؟ سرگرمی دیگری ندارید؟ سوال نکنید دیگر. جای سوار کردن یک مقدار فکر کنید. جای دوری نمیرود!
یکی از اتفاقات بامزه در این مملکت که در همه دستگاههایمان نیز رواج دارد و شامل ورزش نمیشود بلکه در اقتصاد و سیاست و فرهنگ هم جاری است، از همین دست اتفاقی است که در باشگاه سپاهان رخ داد!
اول فصل حسین فرکی، رفیق فاب و به قولی شریک تجاری محرم نویدکیا را از سپاهان گذاشت کنار. بعد محرم قهر کرد و پدر تیم را در آورد تا زمانی که فرکی را گذاشتند کنار! تیم افتاد دست نویدکیا. بعد رفتند استیماچ را آوردند که تا همین دیشب پریشب هم در تیم ماند و او هم کارش با محرم نویدکیا به مشکل خورد و کله گردید!
حالا تیم را دادهاند دست مربی کمکی! تا اخر فصل شود و ببینند باید محرم را نگه دارند و پشت بندش ده تا مربی دیگر عوض کنند یا اینکه محرم را بگذارند کنار و یک دانه مربی را نگه دارند و دیگر هم عوضش نکنند! الان در اکثر ادارات و دستگاهها و شرکتها همین وضع را داریم. یکی را آنقدر گنده میکنیم که دیگر نمیشود جمعش کرد. بعد همان یک نفر سعی میکند کار را اداره کند و نتیجهاش هم میشود بلایی که سر سپاهان افتاد! هر جایی که میبینید کار گره خورده و نتیجه نمیگیرند شک نکنید یکی نورچشمی بوده که گذاشته اندش بر مسند کار و نتیجهاش هم همین شده!