در دو قسمت پیشین گفتیم که قرار است درباره ایلان ماسک و شوریدگیهای وی صحبت کنیم:
بخش نخست: ایلان ماسک؛ رادیکالترین مرد جذاب جهان – قسمت اول: روزهای آغازین
بخش نخست: ایلان ماسک؛ رادیکالترین مرد جذاب جهان – قسمت دوم: آغاز شوریدگی
و اکنون به دیدار کارخانههایی می رویم که وی با تاسیس آنها تا مرز ورشکستگی کامل پیش رفت و دوباره به اوج رسید.
دیدار از کارخانهها
کارخانه تسلا (در کالیفرنیای شمالی) و کارخانه اسپیسایکس (در کالیفرنیای جنوبی)، علاوه بر اینکه بسیار غولآسا و رادیکال هستند، اشتراکات بیشتری نیز با هم دارند.
هر دو کارخانه کاملا روشن و تمیز و درخشان بوده و با رنگ سفید نقاشی شدهاند. هر دو سقفهای بسیار بلند دارند. حسی که هر دو مکان به بیننده القا میکنند بیشتر شبیه به یک محیط آزمایشگاهی و تحقیقاتی است تا یک کارخانه مرسوم. و در هر دو کارخانه مهندسان کارهای اداری و تحقیقاتی را انجام میدهند و تکنسینها کارهای اجرایی و یدی را بر عهده دارند. اما هر دو گروه تعمدا در یک محیط کاری مشغول فعالیت هستند تا به شکل نزدیکتری با هم همکاری داشته و در همه زمینه ها بازخورد سریعتری را در اختیار تیم دیگر بگذارند. ماسک سرسختانه معتقد است کسانی که ماشینها را طراحی می کنند باید هنگام تولیدشان هم همان دور و بر باشند و بر روند کار نظارت داشته باشند. در حالی که محیط مرسوم کارخانهها برای یک مهندس و کامپیوترش چندان ایدهآل نیست و همچینین محیط دفاتر کار معمولی چندان به کار تکنسینها و کارگرها نمیآیند، اما محیطهای تمیز و رویاگونه آزمایشگاهی به هر دو گروه احساس خوب و خوشایندی میدهند. همچنین در این دو کارخانه هیچ دفتر کاری محصوری را مشاهده نمیکنید و همه جا کارها در محیطهای باز و در مقابل دید همگان انجام میگیرند.
هنگامی که وارد کارخانه تسلا میشوید، اول از هر چیز وسعت و بزرگی آن باعث حیرتتان خواهد شد. و البته جای تعجبی ندارد که نام این کارخانه را در رده دوم بزرگترین ساختمانهای دنیا مشاهده کنید.
این کارخانه در گذشته به صورت مشترک توسط جنرال موتورز و تویوتا تاسیس شده و در سال ۲۰۱۰ به شرکت تسلا فروخته شده است. تور کامل این کارخانه حداقل یک روز طول میکشد تا شما همه بخشهای این دریای روباتیک قرمز اتومبیلساز را ببینید و از حرکات کودکانهشان لذت ببرید.
از دیگر نکات جالب این کارخانه میتوان به بخش ساخت باتری آن اشاره کرد که وسعت بسیار زیادی از مجموعه را در بر میگیرد. در گوشه دیگری هم بیش از ۹ هزار کیلوگرم رول آلمینیومی روی هم انبار شدهاند و منتظر برش خوردن و پرس شدن برای تولید ماشینهای تسلا هستند.
در گوشه دیگری هم یک دستگاه پرس ۵۰ میلیون دلاری با فشاری بالغ بر ۴۵۰۰ تن مشغول ور رفتن با ورقههای فلزی است. این میزان فشار برابر با وزن نزدیک به ۲۵۰۰ ماشین است که روی سقف یکدیگر چیده شده و بالا رفته اند.
کارخانه تسلا در حال تلاش مداوم برای افزایش تولید از ۳۰هزار دستگاه در سال به ۵۰ هزار دستگاه در سال (تقریبا ۱۰۰۰ دستگاه در هفته) است. به نظر میرسد که آنها با سرعت خارقالعادهای مشغول اتمام ماشینها در خط تولید هستند. البته هنوز تا ظرفیت کامل کارخانه فاصله دارند. بد نیست بدانید که تویوتا در روزگار آبادانی این کارخانه هر روز ۱۰۰۰ خودرو تولید میکرده است.
من این شانس را داشتم که بدون اجازه عکاسی، از استودیو طراحی تسلا هم دیدن کنم. جایی که طراحان نقشهها و طرحهای ماشینها را روی صفحه نمایشگر کامپیوتر نقاشی میکنند و در سمت دیگر اتاق هم مدلهای اندازه واقعی اتومبیلها با گل ساخته میشود. و اطراف مدلهای بعدی هم پر از متخصصانی است که با ابزارهای کوچک مشغول حجاری نسل تازه اتومبیلهای تسلا در قامت مجسمههای گلی هستند. آنها با دقت میلیمتری به همه زوایا و اجزای ماشین دقت میکنند تا به شکل همزمان کارایی و زیبایی لازم را داشته باشد. اینجا همچنین یک پرینتر سه بعدی است که با سرعت هر چه بیشتر مدلهای سه بعدی اتومبیلها را در ابعاد یک کفش معمولی تولید میکند. اینگونه طراحان میتواند نتیجه نقاشیهایشان را به صورت واقعی در دست گرفته و از زوایای مختلف به بررسی آن بپردازند. اینجا جذابیتی رویا گونه همه را سرگرم کرده است.
روز بعد نوبت به کارخانه اسپیسایکس بود. اینجا حتی جذابتر از تسلا است. اما در ساختمانی که مملو از تکنولوژیهای موشکی است و دولت آن را در رده تکنولوژی جنگی رده بندی کرده، اجازه هیچ گونه عکاسی به افراد نمیدهند.
به هر صورت، پس از تورهای گردشی، این شانس را داشتم که با تعدادی از مهندسان ارشد و طراحان هر دو شرکت گفتگویی داشته باشم. آنها گفتند که پیشروترین متخصصان در رشته خود هستند و من هم توضیح دادم که به تازگی دریافتهام یک ساختمان و ساختار تا چه حد باید بزرگ و با عظمت باشد تا بتواند همه انسانها را در زیر چتر خود قرار دهد و پس از آن مصاحبه شروع شد. من درباره کارشان و افکارشان درباره شرکت سوال کردم. آنها هم درباره دامنه کاریشان و صنایع گستردهتر مرتبط با فعالیتهایشان گفتند. آنگاه درباره رابطهشان با ایلان سوال کردم و اینکه کار کردن برای وی چه احساسی دارد. بدون استثناء آنها واقعا خوشحال بودند و افرادی مهربان و خودمانی به نظر میرسیدند که همگی به شکل فوقالعادهای باهوش اما بیمدعا هستند. ماسک هم میگوید که به شکل سختگیرانه ای سیاست استخدامی «ممنوعیت ورود احمقها» را دنبال می کند، که البته نتیجه آن هم در محیط کارخانه کاملا مشخص است.
خب، آیا ماسک مثل یک رئیس کله گنده غیرقابل تحمل است؟
اجازه دهید پاسخ این سوال را با شایعات اینترنتی شروع کنیم. اگر نگاهی به سایت quora بیندازید بیش از ۱۵ جواب برای سوال «کار کردن برای ایلان ماسک چطور است؟» خواهید یافت.
اولین سوال را یکی از کارمندان با سابقه اسپیس ایکس پاسخ میدهد که مدتها است مشغول کار در این شرکت است. او توضیح میدهد روزی که سومین پرتاب با شکست روبرو شد، بر پیکره شرکت و تمامی کارکنانی که سالها برای آن کار تلاش کرده بودند، ضربهای بس ویرانگر وارد آمد.
او میگوید که ایلان از اتاق فرمان بیرون آمد وبا یک سخنرانی آتشین تمامی شرکت را به هم ریخت. او به «خرید نامتناهی» ایلان اشاره میکند و می گوید: «من فکر میکنم اغلب ما باید او را حتی تا دروازه جهنم دنبال کنیم. او تصویری تاثیرگذار از بهترین رهبری است که من تا کنون شاهد آن بودهام.»
در ادامه اجازه دهید پاسخ یکی دیگر از مهندسان اسپیسایکس را بشنویم که نخواست خودش را معرفی کند. او کار کردن برای ماسک را اینگونه تفسیر میکند:
«هنگامی که فردی از جلسه با ماسک بیرون میآید، شما میتوانید آنها را شکست خورده ببینید… هرگز هیچ یک از کارهای شما نمیتوانند به اندازه کافی خوب باشند تا شما ارزش و جایگاه شایسته تان را بیابید و این اصلا ربطی به آن ندارد که ۸۰ ساعت کار هفتگی شما هم برای کسب یک تعریف و ستایش همچنان ناکافی است.»
در مطالب اینترنتی درباره ماسک و همچنین محتوای کتاب زندگینامه نوشته شده توسط وانس من به دنبال آن بودم تا به جوابی دست یابم که هر دو نظر بالا را بر تمام محیط کاری و نظرات کارکنان درباره کارکردن برای ماسک تعمیم دهد. اما در این محیط میتوانید حجم عظیمی از ستایش و پرستش را در کنار تعداد فراوانی غیظ و عصبانیت را مشاهده کنید که البته گاهی با مقدار زیادی تلخی هم روبرو میشوید. اغلب اوقات از سوی هر دو سر این طیف هم داستانهایی میشنوید که توسط یک نفر ابراز میشوند. برای مثال در میان نظریات پر شر و شور ابراز شده در سایت quora با این جمله روبرو میشوید که «کارکردن با او به هیچ وجه یک تجربه آسان و راحت نیست، او هیچگاه از خودش راضی نیست و لذا هیچگاه از هیچ کدام از اطرافیانش رضایت کامل ندارد… چالش اینجا است که او یک ماشین است، در حالی که هیچ یک از ما نیستیم.» کمی بعد هم یک نظردهنده ناامید اشاره میکند که راه پیش روی ایلان «قابل درک است» و همین سختی کار در حال انجام را بسیار بیشتر میکند و در پایان هم میافزاید «این یک شرکت عالی است و من دوستش دارم!»
صحبت من با مهندسان و طراحان ماسک هم از داستان مشابهی خبر میداد. یکی از کارکنان میگوید: «ماسک همیشه به دنبال دانستن این است که “چرا ما سریعتر نیستیم؟” او همیشه بهتر، سریعتر و بزرگتر را میخواهد.» و او کسی است که چند دقیقه قبل میگفت که ماسک چقدر دلسوزانه و منصفانه نگران امور کارکنانی است که به تازگی اخراج شده اند.
همان کسی که از شبهای فراوان بی خوابیش میگوید، اندکی بعد میافزاید که چه اندازه از بودن در این شرکت خوشحال است و امیدوار است که هیچگاه آن را ترک نکند.
یکی از مدیران ارشد رابطه و تعامل خود با ماسک را اینگونه توضیح میدهد: «هر مکالمه و گفتگویی با ریسک منصفانه یک قمار همراه است، زیرا وی بسیار خودرای است و میتواند از سطح انتظار شما هم عمق بیشتری داشته باشد یا اینکه در موضوع مورد بحث میتواند بسیار فراتر از دانش شما را ببیند و ارتباط با او همانند بندبازی در ارتفاع بالا است، به خصوص هنگامی که شما دچار یک مشکل و عدم تطابق تکنینکی شده باشید». یکی دیگر از مدیران شرکت که پیشتر هم در شرکتهای غولآسای تکنولوژی کار کرده است ایلان ماسک را اینطور توصیف میکند: «او یکی از پیچیدهترین میلیاردرهایی است که من تا کنون با آنها کار کردهام».
آنچه که من سعی در فهمیدن ان داشتم، روالی و شیوهای برای توضیح داستان هر دو گروه دخیل در ماجرا بود. از سویی ستایشی فرقه مانند دقیقا مقابل تمایلی از سر اکراه برای تحمل جایی شبیه یک جهنم خشن و سوزان ایستاده بود. و همه این داستانها به نوعی عزت و احترام ختم میشد. افرادی که برای ماسک کار می کنند، جدا از اینکه چه احساسی درباره سبک و روش مدیریتی وی داشته باشند در برابر هوشمندیش، اخلاق کاریش، دل و جراتش و همچنین دشواری طاقتفرسای ماموریتهایی که آغاز کرده وجودشان مملو از احترامی غیرقابل وصف بود. این ماموریتها چنان جاهطلبانه و بلندپروازانه هستند که هر موقعیت شغلی دیگری را ناچیز و پیشپا افتاده جلوه میدهند.
بسیاری از افرادی که با آنها صحبت کردم هم به این موضوع اشاره میکنند که به درستی و کمالگرایی ماسک احترام میگذارند. او با نقدهای منفی درباره خودش مشکلی نداشته و حتی از آنها استقبال میکند، به خصوص هنگامی که نظریات دقیقی باشند. اما هنگامی که رسانه ها به اشتباه روی موضوعی درباره وی یا شرکتهایش دست میگذارند، وی با موضوع درگیر شده و سعی میکند اشتباهاتشان را اصلاح کند و انرژی فراوانی به هدر میدهد. او از جملات مبهم روابطعمومیها همچون «مطالعات میگوید» یا «دانشمندان قبول ندارند» تنفر فراوانی دارد. از سویی هم تا کنون از تبلیغ برای تسلا سر باز زده است، امری که شرکتها و استارتآپهای اتومبیل ساز هیچگاه نباید در انجام آن شک کنند. زیرا وی معتقد است که این تبلیغات سرشار از تقلب و دستکاری واقعیت هستند.
حتی در خواستههای ماسک از کارگرانش، پیرنگی از تمامیتخواهی ظالمانه نیز به چشم میخورد، اگرچه شاید وی مقداری مستبد و ظالم باشد، اما مزور و ریاکار نیست. کارکنان شرکتهای وی هنگامی که میبینند که مدیرعامل بیش از ۱۰۰ ساعت در هفته کار میکند، تلخی فشار کاری ۸۰ ساعتی به کامشان کمتر خواهد شد.
حال نوبت صحبت با مدیرعامل است. بگذارید سراغ داستان نهار با ایلان ماسک برویم.