طرف در حال چرت زدن است و ما درحال بیهوشی. پنجرهها را باز کردهایم، خوشبو کننده هوا در محل پخش کردهایم، اسفند وسط قطار دود کردهایم، باور کنید حتی برای بیرون رفتن بو، حتی از رییس قطار هم خواستیم جای پنجره در را باز کند. در هم باز شد ولی بو نرفت! احتملا بعد از رسیدن قطار به مقصد یا باید این واگن را آتش بزنند یا حتما دو سالی در الکل بخوابانند! عزیزم هفتهای یه بار جوراباتو عوض کن!
هم اکنون بنده هستم. بقیه هم هستند. ما همه دور هم هستیم. دور هم که نه. اگر تعبیر سو نشود ما همه رسما درون همیم. شخصا مطمئنم دست راستم در جستجوی میله وارد بدن نفر مقابل شده و ستون فقراتش را چنگ زده. شاید باور نکنید اما مجبوری حکایتش همین است! اینجا مترو است البته بعضی بدبینترها آن را یک قوطی کمپوت فشرده هم حساب میکنند ولی روی سردرش نوشته بود مترو! بنده از شش جهت به درون خودم حواله شدهام. هیچ کدام از دستگاهها و گنهای لاغری اینطور تاثیرگذاری کاملی از خودش نشان نداده بود. ما در مرکز یک فضای به شدت فشردهایم.یکیمان میخواهد خمیازه بکشد، برایش مقرون به صرفهتر است که از نفر بغل دستی بخواهد تا دستش را بیاورد جلوی دهانش وگرنه باید دستش را یکطوری بیاورد بالا که از لای بدن سه نفر رد شود! اینطور فشردگانی هستیم ما!
حالا در مرکز دایره ما، یک مرد چاقی هست که دلم میخواهد خوب مجسمش کنید. چاق، کوتاه، کچل، دارای دو دست دندان سیاه پوسیده. وقتی لبخند میزند آدم دلش میخواهد خودش را بیندازد در بغل اولین زامبی ای که از آن مسیر عبور میکند و بگوید: هانی! من برای توام! هر کارخواستی با من بکن فقط منو با خودت ببر! ایشان دیشب آبگوشت خوردهاند با پیاز، ظهرش سیراب شیرون میل نمودهاند با ترشی سیر هفتاد ساله (یعنی ترشی آنقدر بویش ملموس است که احتمالا کسی که خواسته در ظرف ترشی را باز کند عین والتر وایت در برکینگ بد از آن لباس زرد فضاییها میپوشیده با ماسک اکسیژن!
اینها را که میگویم به شهادت دو قوه بصری و بویایی خودم عرض میکنم چون هم لکههای غذا روی لباسش مانده هم بوی دهانش مسیر درست را نشانمان میدهد!
حالا اینها در قیاس با بوی عرق بدنش هیچ است! یعنی بوی عرق بدنش طوری است که حاضری از شر آن بپری داخل همان قوطی سیر هفتاد ساله! قشنگ میشود عین این زمین شناسها، لایههای کپک را از بدنش ورقه به ورقه جدا کرد و دوران زمین شناسی ۴ حمام آخرش را از طریق آزمایش کربن شناسی شناسایی کرد. یادتان باشد من گفتم چهار چون این بشر در زندگیاش بیشتر از چهار بار حمام نرفته که یکبارش هم قطعا اتفاقی بوده. احتملا میخواسته برود سینمایی جایی چیزی اشتباهی رفته داخل، بعد که دیدهاند چه هپلی سیاری است به زور بردهاندش حمام! یعنی نفس میکشد بوی دهان کفتار مرده در تک تک سلولهای بدن ماها که دور و برش هستیم متبلور میشود!
عزیزم! هفتهای یه مسواک آدمو نمیکشه! هفتهای یه بار لباس عوض کردن باعث آسیب نمیشه! هفتهای یه بار هم بری حموم به کسی بر نمیخوره که هیچ، شهرداری به شما مدال هم میده!
بازم بگم یا فهمیدین کدوم کاراس که آدم باید حتما هفتهای یه بار انجامش بده!
0 نظر
سلام ، احسنت .
هم ناراحت شدم ، هم کلی خندیدم .
موفق باشید و فی امان الله .
سلام به همه…
این بنده خدا همون کسی هست که میگن 60 سال حمام نرفته..من که خیلی دلم واسش سوخت…آخه کسی رو نداره که این حرفارو بهش بگه و کمکش کنه…میدونم که غم بزرگی تو زندگیش ایجاد شده که به اینجا رسیده…ان شالله خدا بهش کمک کنه…حالا به جای این حرفا براش دعا کنین
سلام
یعنی این آقا 3 برابر سن ما حموم نرفته؟
آخی گناه داره بخدا من همین الان واسش دعا کردم و اگه میتونستم کمکش میکردم
خدایا به این بنده ات کمک کن
مهندس این بنده خدا نمیتونه خموم بره همون یه بارم که رفته تا پای مرگ رفته و برگشته…(:
آقای جعفری گرچه زیاد تو این سایت قسمت مطالب خودمونی نرفتم اما طنزنویسی جالبی دارین ، این مطلب هم بامزه بود
خسته نباشین