به گفتهی دکتر لئور زمیگرود، ایدئولوژی نوعی روایت دربارهی چگونگی عملکرد جهان و چگونگی مطلوب بودن آن است. این روایت ممکن است حوزههای اجتماعی یا طبیعی را شامل شود، اما تنها یک داستان نیست؛ بلکه مجموعهای از قواعد سختگیرانه است که تعیین میکند چگونه فکر کنیم، چگونه رفتار کنیم و چگونه با دیگران تعامل داشته باشیم. هر گونه انحراف از این قواعد معمولاً تقبیح میشود.
چرا تفکر سختگیرانه میتواند جذاب باشد؟
نیاز به درک، تعلق و صرفهجویی شناختی
ایدئولوژیها نیاز انسان به درک و تبیین جهان را برطرف میکنند و همچنین حس تعلق به یک گروه را تقویت میکنند. از نظر شناختی نیز استفاده از الگوها و قواعد شناختهشده، استراتژیای کارآمد برای مقابله با پیچیدگیهای جهان است. بسیاری از افراد و نیز ایدئولوژیها، پیروی از قوانین را تنها راه زندگی خوب و اخلاقی میدانند.
اما دکتر زمیگرود معتقد است که این نوع تفکر، تجربهی مستقیم از جهان را محدود کرده و ظرفیت سازگاری، درک شواهد و تمایز بین منابع معتبر و غیرمعتبر را کاهش میدهد.
حافظه و روایت: آیا افراد ایدئولوژیک راویان معتبری نیستند؟
در پژوهشی تاریخی در دهه ۱۹۴۰، روانشناس الزه فرنکل-برونسویک از دانشگاه کالیفرنیا با صدها کودک مصاحبه کرد و میزان تعصب و تمایل آنها به اطاعت را بررسی نمود. او دریافت کودکانی که نگرشی تحملگرایانه داشتند، ویژگیهای مثبت و منفی شخصیتهای داستانی را با دقت بیشتری به یاد میآوردند. در مقابل، کودکانی با نمره بالای تعصب، اطلاعاتی ساختگی به داستان افزودند یا ویژگیهای منفی را به شخصیتهای اقلیت نسبت دادند.
نتیجهگیری
حافظه این کودکان توسط پیشفرضهای ذهنی آنها شکل گرفته بود. حتی برخی جزئیات را طوطیوار تکرار میکردند، بدون درک انتقادی از آنها.
اطلاعات: جذب کمتر یا پردازش متفاوت؟
آزمایش با کارتها
در یکی از آزمایشها، شرکتکنندگان باید کارتها را بر اساس رنگ یا نماد مرتب میکردند. در میانهی آزمایش، قواعد تغییر داده میشد. افراد با ذهن انعطافپذیر خود را با این تغییر وفق میدادند، اما افراد ایدئولوژیک به قواعد قبلی پایبند میماندند، حتی اگر دیگر جواب نمیدادند.
تفاوتهای زیستی: پاداش، دوپامین و ساختار مغز
در مطالعات زمیگرود، افرادی که تفکر سختگیرانهتری داشتند، از نظر ژنتیکی گرایشهایی در توزیع دوپامین مغزشان داشتند. در این افراد، سطح دوپامین در قشر پیشپیشانی پایین، اما در ساختار استریاتوم (بخشی از سیستم پاداش مغز) بالا بود.
مغز محافظهکارها چگونه است؟
بین ساختار فیزیکی مغز افراد با ایدئولوژیهای مختلف نیز تفاوتهایی مشاهده شده است، بهویژه در بخشهایی که مسئول پاداش، پردازش احساسات و نظارت بر اشتباهات هستند.
یکی از موارد مهم، ساختار آمیگدالا است که با پردازش احساساتی چون ترس، خشم و تنفر ارتباط دارد. یافتهها نشان میدهد که اندازهی آمیگدالا در افراد با گرایشهای محافظهکار بیشتر است.
سؤال بنیادین: مغز ایدئولوژی میسازد یا برعکس؟
زمیگرود میپرسد: آیا افراد به خاطر داشتن آمیگدالای بزرگتر به سمت محافظهکاری میروند، یا پذیرش طولانیمدت یک ایدئولوژی باعث تغییر ساختار مغز میشود؟ این پرسش معمایی کلاسیک شبیه به مرغ و تخممرغ است.
آیا تغییر ممکن است؟
انعطافپذیری ذهنی
با وجود زمینههای ژنتیکی یا زیستی، انسانها در انتخاب میزان وابستگی یا فاصله گرفتن از یک ایدئولوژی نقش دارند. زمیگرود تأکید دارد که گرچه تغییر برای افراد با ذهن بسته سختتر است، اما غیرممکن یا تقدیر محتوم نیست.
نتیجهگیری
درک ایدئولوژی تنها به معنای شناخت افکار سیاسی یا اعتقادی افراد نیست، بلکه به معنای درک نحوهی عملکرد مغز، حافظه، احساسات و شیوهی پردازش اطلاعات است. زمیگرود با بهرهگیری از علوم اعصاب و روانشناسی، نشان میدهد که گرایشهای ایدئولوژیک میتوانند عمیقاً در ساختار و عملکرد مغز ما ریشه داشته باشند، اما در عین حال، انسانها همچنان قابلیت تغییر و انعطافپذیری دارند.