اگر به بیشتر سوالات زیر پاسخ مثبت می دهید احتمال زیادی دارد که گرفتار طرحواره وابستگی باشید:
- به تنهایی از پس کارهای روزانه زندگی ام (کارهایی که بسیاری از همنوعان و همسن و سالانم می توانند انجام دهند) بر نمی آیم.
- گاهی احساس می کنم عقل درست و حسابی ندارم
- به ذهن و قضاوت های خودم در موقعیت های مختلف اعتماد ندارم و به همین دلیل دائما با دیگران مشورت می کنم.
- در انجام کارهای روزانه ام به دیگران وابسته هستم.
- احساس می کنم که به تنهایی نمی توانم گلیمم را از اب بیرون بکشم
- در محیط شغلی ام به یکی از کارمندانم وابسته می شوم و خیال می کنم اگر او نباشد نمی توانم کارها را به خوبی مدیریت کنم.
- همسرم از من سو استفاده می کند و مرا جدی نمی گیرد.
- هنگام تصمیم گیری ها بسیار ضعیف و دو دلم و راحت ترم که دیگران برایم تصمیم بگیرند.
- اختیار و اداره مسائل مالی را غالبا به دیگران می سپارم.
- با وجودیکه توانمندی ها و مهارت هایی دارم اما خودم و توانمندی هایم را جدی نمی گیرم.
ترس از جدایی
خانمهای بسیار زیادی هستند که در رابطه ازدواج هستند و از جدایی بهشدت میترسند، چون خیال میکنند که بهتنهایی نمیتوانند از پس زندگیشان بربیایند، بخصوص در کشورهایی که در جهان سوم هستند مثل کشورهای ما تعداد این افراد بسیار زیاد است. چونکه در فرهنگ ما خانمها وابسته بار میآیند و البته فقط یک مثال است و اینطور نیست که این طرحواره فقط شامل خانمها شود. این افراد برای انجام هر کاری نیاز به تأیید دیگری دارند. نمیتوانند کارشان را کاملاً مستقل انجام بدهند. اگر بخواهند بهتنهایی کاری را انجام دهند، ممکن است خیلی سریع توسط دیگران دلسرد شوند و خیال کنند که نمیتوانند. گاهی وقتها این افراد خجالتی و کمرو هستند. وقتیکه در جمع یا گروهی قرار میگیرند ترس دارند و نگران هستند. گاهی وقتها ممکن است شغل خانوادگی را دنبال کنند و به فکر اینکه یک شغل جدید و مستقل و متناسب با نیازها و استعدادهای خودشان داشته باشند، نیستند.
نگرانی برای خانواده و فرزندان
گاهی اوقات تمایل دارند که نزدیک خانوادهی خودشان باشند. گاهی اوقات میترسند که ازدواج کنند چون خیال میکنند؛ شاید از پس آن برنیاید. شاید نتوانند شوهر و یا زن خوبی باشند یا شاید نتوانند هزینهها را تأمین کنند یا خانهداری کنند یا بچهداری کنند.
گاهی اوقات ممکن است مادری باشند که وقتی صاحب فرزند میشوند نمیدانند چطور باید فرزندشان را تر و خشک کنند. دائماً او را نزد دکتر میبرند یا به پدر و مادر خودشان زنگ میزنند یا از آنها میخواهند که در بچهداری به آنها کمک کنند.
یا اینکه ممکن است در ازدواج و انتخاب همسر نتوانند بفهمند که آیا این فرد برای ازدواج مناسب است یا خیر؟ دائماً در بلاتکلیفی و بی تصمیمی هستند. ممکن است که گفتوگوی ذهنیشان بیشتر اوقات اینطوری باشد که نکند دارم اشتباه میکنم. اگر این فردی که انتخاب کردم فرد مناسبی نباشد چه ؟اگر بعداً آدم بهتری پیدا شود چه؟ از کجا معلوم این همان کسی است که من دنبالش هستم؟ نکند بعداً پشیمان شوم و بعد کافی است که یک نفر اظهارنظر کند مثلاً بگوید: قدش خوب نیست، وزنش خوب نیست یا قیافهاش خوب نیست یا تحصیلاتش خوب نیست ممکن است بلافاصله تحت تأثیر قرار بگیرند.
مورد واقعی
یکی از مراجعینم خانمی بود که میگفت: که من با افراد زیادی آشنا شدم که آدمهای خوبی هم بودند. اما نمیدانم چرا نمیتوانستم تصمیم بگیرم نمیتوانستم افکارم را سروسامان دهم تا به یک تصمیم قطعی برسم. همیشه آنقدر لفتش میدهم تا بالاخره رابطه را خراب میکنم!
گاهی اوقات به یک فرد وابسته میشوند و از او بت میسازند. گاهی وقتها از مسئولیتهای خودشان طفره میروند. و کارها را انجام نمیدهند و به همین دلیل مهارتهای لازم را به دست نمیآورند، باور دارند که افراد ضعیفی هستند. اما هیچوقت این را آزمون نمیکنند و چون آزمون نمیکنند، واقعاً ضعیف میمانند؟ چون هیچ مهارتی یاد نگرفتند و درنتیجه بازهم وابسته میمانند درست مثل کودکی که یکباره وارد دنیای بزرگسالان شود گریه میکند و مادرش را میخواهد.
احساس وحشت و درماندگی
گاهی اوقات ممکن است رهاشدگی بترسند و نگران باشند که اگر طرف مقابل را از دست بدهند آنوقت چه میشود.؟
اگر او نباشد چه خاکی بر سرم بریزم؟
بدون راهنمایی او چکار کنم؟
چطور تصمیم بگیرم؟
و اینها باعث احساس وحشت و درماندگی میشود.
بعضی از افراد بهتنهایی هیچ کاری را نمیتوانند انجام دهند. حتماً باید کسی باشد که به آنها کمک کند.حتی وقتی می خواهند به خرید ساده ای بروند یا در کلاسی ثبت نام کنند.
فلج در تصمیم گیری
کسانی که گرفتار طرحواره وابستگی هستند هنگام تصمیمگیری فلج میشوند و دائماً از دیگران کمک میخواهند. گاهی اوقات برای اینکه کسی که به او وابسته شده او را تنها نگذارد هزار جور فیلم درمیآورند یا دست به هر کاری میزنند مثلا هدیه میخرند، خدمت میکنند، کادو میخرند، خودشان را به مریضی میزنند، از طرف مقابل تعریف و تمجید میکنند اما همهی اینها به خاطر این است که فرد گرفتار طرحواره وابستگی است.
ازنظر آنها بهترین رواندرمانگر ، روانشناسی است که واضح و آشکار راهکار بدهد، روانشناسی که واضح و مشخص راهکار ندهد بدرد نمیخورد؛ درصورتیکه واقعیت این است که روانشناس باید به فرد کمک کند خودش روی پای خود بایستد و به جای او و برای او تصمیم نگیرد، البته بسیاری از روانشناسان هم وسوسه می شوند که این کار را بکنند، اما این کار اشتباه است و وابستگی او را بیشتر می کند.
گفتن ای کاش در پایان یک دوره از زندگی
وقتی به صورت طبیعی دوره ای از زندگی تمام میشود، بسیار ناراحت میشوند و می گویند:
ایکاش این دوران تمام نمیشد، کاش بچه بودیم، کاش ما نوجوان بودیم. کاش ما مدرسه بودیم. کاش دانشگاه بودیم. دلیلش این است که از تغییر شرایط ترس دارند
ترس از تغییر
افرادی که گرفتار طرحواره وابستگی هستند از تغییر شرایط نه استقبال می کنند و نه خوشحال می شوند، بسیاری از موقعیت های زندگی مانند صاحب فرزند شدن، مهاجرت، ازدواج، وارد دانشگاه شدن، فارغ التحصیل شدن برای بسیاری از افراد نشاط آور است اما برای افرادی که گرفتار طرحواره وابستگی هستند استرس زا و عذاب آور است مگر اینکه کسی باشد که با تکیه بر او این کار را انجام بدهند.
اگر می خواهید در مورد طرحواره وابستگی بیشتر بدانید لینک زیر را لمس کنید و مقاله کاملی که قرار داده ام را مطالعه نمایید. این مقاله شامل ویدئوها و پادکست های رایگان است:
اگر به مطلب بالا علاقهمند بودهاید پیشنهاد میکنیم این دو مطلب را نیز بببنید:
این مطلب صرفا جنبه تبلیغاتی داشته و فوت و فن هیچ مسئولیتی را در رابطه با آن نمیپذیرد