اولین باری که اسکیزوفرنی را تجربه کردم، نمیدانستم چیست. نه احساسش، نه افکارش، نه صداها و نه آنچه میشنیدم.
اما از آن زمان، دوستانم و من تلاش میکنیم آن را در اولین فرصت شناسایی کنیم. اسکیزوفرنی شکل خاصی دارد. آگاهی از علائم اولیه میتواند نجاتدهنده زندگی باشد.
علائم من با یک حس خاص آغاز شد. چیزهای کوچکی را که معمولاً به آنها توجه نمیکردم، متوجه شدم. برای مثال، وقتی در پیادهرو راه میرفتم، صدای روشن شدن موتور یک ماشین پارک شده باعث شد لحظهای بایستم و بدون هیچ دلیل منطقی احساس نگرانی کنم.
افکارم منجر به واکنشهایی شد. تلاش غریزی من برای فهمیدن احساسم شاید در حالت هشیاریام منطقی نبود. صدای موتور چه معنایی داشت؟ در ابتدا نمیتوانستم از خودم بپرسم چرا این صدای موتور را بهطور خاصی احساس میکنم. آن لحظه بهنظرم خاص میآمد، اما دربارهاش سوالی نپرسیدم. سعی کردم آن را درک کنم.
این احساسات باعث تغییر در حال و هوایم شد. بهجای حالت معمولیام که آرام و راضی بودم، درگیر افکار شدم و بهنظر میرسید ساکتتر از همیشه هستم. هنوز میتوانستم برنامه روزانهام را حفظ کنم. دوستانم مرا بهعنوان «خودم نبودن» توصیف میکردند و حواسشان به من بود.
همانطور که مغزم سعی میکرد همه چیز را درک کند، اسکیزوفرنی من شدت گرفت و علائم بیشتری به آن اضافه شد. علاوه بر احساسات و افکار، افراد نامرئی با من صحبت میکردند. توهمات شنیداری یکی از نشانههای بارز اسکیزوفرنی است. وقتی این صحبتها مداوم شد، نتوانستم بخوابم، فراموش کردم غذا بخورم و نتوانستم کار کنم.
در این مرحله، دیگر خیلی دیر شده بود که خودم به خودم کمک کنم. مغزم به سرعت دچار فروپاشی شد. دوستانم فوراً مرا به یک دکتر بردند.
اگر شما یا یکی از عزیزانتان مبتلا به اسکیزوفرنی هستید، مهم است که علائم هشداردهنده بازگشت بیماری را بشناسید؛ مانند تغییرات در خلقوخو، افکار غیرعادی، ناتوانی در خوابیدن یا شنیدن صداها. این امر باعث میشود که پیش از تبدیل شدن اسکیزوفرنی به یک وضعیت بحرانی و مرگومیر، مداخله حرفهای زودهنگام صورت گیرد.