گاهی اوقات کودکان غمگین میشوند و ممکن است حالاتی افسردگی داشته باشند. بیشتر کودکان طی چند روز پس از ابتلا به بدترین نوع علائم افسردگی بهبود پیدا کنند و اما در مورد برخی دیگر این اتفاق نمیافتد.
دکتر مریلین بنویت، رئیس اسبق آکادمی روانشناسی کودک و نوجوان در آمریکا و استاد بالینی دانشگاه جورجتاون در واشنگتن، اظهار میکند که اگر والدین دقیق بررسی کنند میتوانند تفاوت را تشخیص دهند.
بنویت به وبسایت WebMD میگوید: «والدین قلباً تغییر بوجود آمده در کودکشان را حس میکنند و میدانند که این مشکل برطرف نشده است. کودکی که دوستش با او رفتار بدی داشته و از این امر ناراحت است، به طور طبیعی بعد از گذشت چند روز این مشکل در او برطرف خواهد شد. اما وقتی مشکلی برای کودک پیش میآید و هنوز با آن دست به گریبان است، والدین از آن باخبر هستند. اغلب کودکان بعد از چند روز کاملاً بهبود مییابند. بعد از چند هفته، کودکان افسرده هنوز غمگین و افسرده هستند.»
بنویت میگوید: «البته. در سنین پیشدبستانی و دبستان نیز کودکان از افسردگی رنج میبرند.»
پروفسور جفری دالگان، رئیس بخش روانشناسی در بیمارستان کودکان دنور به وبسایت WebMD میگوید: «در واقع، افسردگی بالینی در کودکان نوپا، پیشدبستانی و دبستانی نیز وجود دارد.»
افسردگی چقدر شایع است؟ این به تعریف شما بستگی دارد. بنویت و دالگان خاطر نشان میکنند که بیشتر کودکان مبتلا به افسردگی از اضطراب نیز رنج میبرند. اگرچه، برخی کارشناسان اضطراب را مشکل اصلی برای بیشتر این کودکان میدانند. یکی از آنها دکتر هارولد اس. کاپل ویکز، مؤسس و مدیر مرکز مطالعات کودک دانشگاه نیویورک و سرپرست بخش روانپزشکی کودک و نوجوان بیمارستان انواییو/ بلِویو (NYU/Belleview) است.
کاپلِویز، بنویت و دالگان بر این باورند که افسردگی دوران کودکی، مثل افسردگی بزرگسالان، یک اختلال مغزی است که با تغییراتی در فعل و انفعالات شیمیایی مغز ایجاد میشود. این تغییرات اغلب ریشه در تغییرات هورمونی سالهای نوجوانی و جوانی دارد.
کاپلویز به وبسایت WebMD گفت: «افسردگی در دوره پیش از نوجوانی پدیدهای نادر است. آنها تغییرات شیمیایی یا آناتومیک صحیحی ندارند که برای شما احتمال خطر داشته باشد.»
با این حال، افسردگی واقعی در دوره پیش از نوجوانی به هیچ وجه شناخته شده نیست.
کاپلویز ادامه داد: «با اینکه افسردگی نادر است، ولی گروهی از بچههای مدرسهای و حتی چند نفر از کودکان پیشدبستانی هستند مراحل افسردگی کاملی را تجربه کردهاند. این هم یکی از تعداد دفعاتی است که خانواده و محیط اطراف کودک در بروز آن نقشی ندارند. این نوعی تمایل است که در برخی کودکان مبتلا به اوتیزم (درخودماندگی) یا کودکانی که مشکل در یادگیری دارند یا به عنوان هدیهای تمامعیار برای موسیقی در سن ۵ یا ۶ سالگی نیز رخ میدهد. این مشکل دقیقاً نوعی ناهنجاری در DNA است.
کاپلویز میگوید: «اضطراب معادل افسردگی پیش از بلوغ در کودکان است. وقتی کودکان مضطرب هستند، احتمالاً اغلب آنها مشکلات زیستشیمیایی مشابهی با نوجوانان دارند. بنابراین، اختلالات اضطراب در دوره پیش از بلوغ، به اندازه گرایش به افسردگی امری محتمل و شایع هستند.»
در حقیقت، کودکانی که در دوران کودکیشان مضطرب هستند بیشتر احتمال دارد در نوجوانی دچار افسردگی شوند. تقریباً نیمی از نوجوانان افسرده، در کودکی به اضطراب مبتلا شدهاند و ۸۵ درصد از نوجوانانی که هر دو اختلال افسردگی و اضطراب را دارند، ابتدا فقط اضطراب داشتند.
کاپلویز میگوید: «بنابراین، اضطراب در کودکان امری جدی است و مایلیم آن را به حداقل برسانیم. اضطراب احتمالاً برای مغز سمی است. ما میخواهیم این گونه بیاندیشیم که این عارضه در حوزه طبیعی رفتار دوران کودکی است یا نیست.»
اختلالات اضطراب در دوران کودکی علائمی ماندگار هستند که بر موضوعی واحد تمرکز دارند. این اختلالات باعث ایجاد اضطراب و اختلال در بچهها شده و زندگی روزمره آنها را برهم میزنند. این اختلالات به سه دسته طبقه بندی میشوند:
- اضطراب جدایی: شایعترین اختلال اضطراب در دوران کودکی زمانی است که کودک میترسد تهدیدی برای خانوادهاش به وجود آید. این ترس که اتفاق بدی قرار است برای یکی از اعضای خانواده یا برای خود کودک رخ دهد، ترسی ریشهدار است؛ ترس جدایی از خانواده برای این دسته از کودکان هولناک است. ممکن است در مدرسه به سردردهای شدید، دلدرد و اسهال دچار شوند. اما این دردها نه از دل و روده آنها، بلکه از مغز آنها به وجود میآید.
- اجتماعهراسی: این کودکان از جنبههای اجتماعی مدرسه فوقالعاده ناراحت هستند و اغلب از لحاظ اجتماعی لال میشوند. آنها با پدر و مادر یا خواهر خود صحبت میکنند، اما در خارج از محیط خانه با هیچ کس. بیشتر آنها از رفتن به مدرسه امتناع میورزند.
- اختلال اضطراب فراگیر: این کودکان بیش از اندازه نگران آینده هستند. کاپلویز میگوید: «آنها نگرانند که در دانشکده چطور رفتار خواهند کرد، حتی اگر کلاس سوم باشند. شما می پرسید "در فوتبال چطور عمل میکنید؟" آنها پاسخ میدهند: "دو گل میزنم". شما میگویید: "خوب است." اما آنها پاسخ میدهند، "ولی من نگران امتحان املای فردا هستم."»
- ناراحتی مکرر و گریه کردن
- ناامیدی
- کاهش علاقه به شرکت در فعالیتها یا ناتوانی در لذت بردن از فعالیتهای مورد علاقه
- بیحوصلگی طولانی مدت، کاهش انرژی. دالگان میگوید: «علامت بارز افسردگی ناتوانی از لذت بردن است. فرد کم انرژی است و این یعنی خود را حبس کردن و درها را بروی خود بستن.»
- جامعه گریزی و روابط عمومی ضعیف. دالگان میگوید: «به کودکی که ترجیح میدهد تنها بازی کند این شانس را بدهید تا با دوستانش بازی کند ممکن است افسرده باشد.»
- اعتماد به نفس پایین و احساس گناه. دالگان میگوید: «کودکان احساس میکنند خوب نیستند یا خیلی شایسته نیستند. من اغلب آنها میپرسم: "آیا شما برای کسی مهم هستید؟" کودکان افسرده پاسخ میدهند: "خیر."
- حساسیت شدید نسبت به طرد شدن و شکست
- زودرنجی بسیار زیاد، خشم، کینه توزی
- دشواری در ایجاد روابط
- شکایات فراوان از بیماریهای جسمی مثل سر درد و دلدرد. دالگان میگوید: «بسیاری از این کودکان بدون دلیل واقعی به بیماریهای جسمی دچار میشوند به خصوص دلدرد و سر درد.»
- غیبتهای مکرر از مدرسه یا عملکرد ضعیف در مدرسه
- تمرکز ضعیف
- تغییر مزاج ناگهانی یا تغییر شیوه خواب کودک
- صحبت یا تلاش برای فرار از خانه
- فکر کردن به خودکشی یا بیان آن و بروز رفتار خودمخرب از فرد
دالگان میگوید: «به دنبال احساسات درونی خود بروید. اگر نگران هستید، علت آن را حتماً کنترل کنید. والدین خوب، خود را نسبت به رفتار کودکانشان تنظیم میکنند، اما همیشه معنا و مفهوم علایم را شناسایی نمی کنند.»
بیشتر والدین کودکانشان را ابتدا نزد پزشک اطفال میبرند و برخی مستقیماً کودک را نزد روانشناس یا روانپزشک اطفال میبرند.
اما از درمان سریع بیماری بر حذر باشید. بنویت، دالگان و کاپلویز هر یک تأکید می کنند که اولین و مهمترین قدم، رسیدن به تشخیص اولیه است.
اغلب والدین ابتدا کودکشان را نزد پزشک اطفال میبرند. متأسفانه بسیاری از پزشکان اطفال آموزش تخصصی در این مورد ندیدهاند تا به طور صحیح بگویند چه زمانی کودک افسرده و چه زمانی مضطرب است.
کاپلویز میگوید: «فکر میکنم مشکلی در سلامت عمومی وجود دارد. شما ۱۶ هزار روانپزشک کودک و ۸ هزار روانشناس کودک دارید و ۸ میلیون کودک و نوجوانی که به کمک شما نیاز دارند. ما باید تصمیم بگیریم که پزشکان اطفال، پرستاران و مشاوران را برای تشخیص این بیماری آموزش دهیم تا بتوانیم بطور صحیح این عارضه را درمان کنیم.»
کاپلویز معتقد است که اصلِ مشکل این است که شرکتهای بیمه بابت درمان سلامت روان نسبت به درمان سلامت جسم کمتر تمایل دارند پول بپردازند.»
وی میگوید: «ما به عنوان یک ملت بیماری روانی را به اندازه بیماریهای جسمی مداوا نمیکنیم. تعداد افراد متخصص کم است. ما باید از شرکتهای بیمه تقاضا کنیم تا تعادل را برقرار کنند و پزشکان متخصص اطفال باید برای معاینه کودکان و درمان آنها وقت کافی بگذارند. موضوع این است که اگر ما آموزش ببینیم، میتوانیم تشخیص مناسبی نیز بدهیم. یادگیری تمام مهارتهای تشخیص از روی نمونه دارویی هم مشکل است.»
بنویت میگوید: «کودکانِ کمتر از ۵ سال نیز افسرده میشوند. اما افسردگی آنها، اغلب انعکاسی است از وضعیت روحی مراقبِ اصلیشان که معمولاً مادر است.»
وی در دادمه گفت: «اغلب، در گروه پیش دبستانی، وضعیت عاطفی کودک بسیار با وضعیت عاطفی مادر مرتبط است. من موارد بسیاری در این مورد دارم که میتواند به شما نشان دهد که مادر عامل اصلی چیزی است که برای کودک اتفاق میافتد. اگر کسی کسی بررسی و ارزیابی از مراقب اولیه نداشته باشد، فکر میکنم خیلی چیزها را از دست میدهند.»
بنویت میگوید: «آنچه والدین باید انتظار داشته باشند بحث و گفتوگو در مورد افسردگی است، گفتوگو در مورد روشهای مداخلهجویانۀ مختلفی که ممکن است از جزییترین تا ستیزهجویانهترین کار بررسی شود و گفتوگویی در مورد خودکشی یا آسیب به خود و آنچه که والدین باید نسبت به آن هوشیار باشند.»
درمان به مشارکت والدین نیاز دارد.
بنویت میگوید: «باید به والدین اطلاعات زیادی در مورد چگونگی مراحل درمان و حسی داده شود که این خودِ والدین هستند که چگونگی شروع درمان را انتخاب میکنند. من نوع درمان را به افراد میگویم و در مورد حمایت رواندرمانی و کاری که میخواهم انجام دهم با آنها صحبت میکنم. هرگز در اولین جلسه کار خاصی انجام نمیدهم؛ مگر اینکه کودک مستعد خودکشی باشد. من میگویم میخواهم به آن کار فکر کنید و سپس بازگردید. تا زمانی که کودکی مستعد خودکشی نباشد، وقت کافی برای فکر کردن داریم و میتوانیم با متخصص اطفال هم مشاوره کنیم.»
اما دالگان بر اهمیت درمان علائم افسردگی قبل از انجام هر مداوای طولانی مدتی تأکید میکند.
دالگان میگوید: «درمان کامل، کاری شخصی و خانوادگی است. والدین در جریان کلی درمان هستند. هدف ما در کوتاه مدت بایستی کاهش علائم باشد. شما باید روی علائم بیماری کار کنید و اگر برخی شرایط باعث تحریک افسردگی شد، با ملاقات والدین از آن مطلع میشوید.»
داروی ضد افسردگی میتواند بخش مهمی از درمان باشد اما این، تنها راه درمان نیست.
دالگان اظهار میدارد: «مراقب شرکتهای سازندهای که از یک شیشه دارو انتظار معجزه را به شما نوید میدهند باشید. شاید شما بازم نباشد روی یک دوره طولانی رواندرمانی سرمایهگذاری کنید. اما کودکان نیز این را دوست ندارند. آنها بایستی بیاموزند که چگونه بیماری خود را مدیریت کنند، چه کار کنند، چگونه بفهمند افسردگی آنها بدتر شده و مهارتهای جبرانی و غلبه بر بیماری را بدانند. نکات زیادی برای آموزش به بچه ها وجود دارد تا وقتی که افسرده شدند چه کار کنند.»
اگر داروی ضد افسردگی به طور صحیح تجویز شود بسیار مفید خواهد بود.
کاپلویز میگوید: «مردمی که راجع به عوارض جانبی داروهای روانی نگران بودند، باید بدانند که یکی از عوارض جانبی در مورد عدم مصرف دارو این است که کودکان مدت زیادی بیمار میمانند. اگر یک نوجوان یا کودک یا بزرگسال به طور صحیح تحت تشخیص این عارضه قرار گرفته باشد، داروهای این ناهنجاریها نباید بحث برانگیز باشد. بنابراین، اگر دقیقاً تحت نظر قرار گیرد، به طرز قابل ملاحظهای سالم و مؤثر خواهد بود. اما ابتدا باید مبتلا به این عارضه باشید. شما به فردی نیاز دارید که واقعاً توضیح دهد و بگوید که این پاسخی به شرایط بد زندگی نیست، بلکه افسردگی بالینی حاد است.»
به گفته کاپلویز بسیاری از کودکان تجربههای زندگی ناامیدکنندهای دارند. آنها در فقر زندگی میکنند. والدینشان بدزبان یا بی توجه هستند یا از هم جدا شده اند و یا دائماً در حال مشاجره هستند. آنها در سیستمهای آموزشی نامناسبی درس میخوانند. تمامی این کودکان شرایط ناامیدکنندهای دارند. این شرایط الزاماً باعث افسردگی نمیشوند، اما ممکن است نوعی نشانههای رفتاری ایجاد کنند. این بچهها ممکن است غیر قابل کنترل، ناراضی و گریان باشند. اما ما در مورد چیزی شبیه افسردگی در بزرگسالان حرف نمیزنیم. شما باید وقتی زندگی ناخوشایند باشد احساس بدی داشته باشید.
به گفته دکتر آلوین روزنفلد، روانپزشک کودک و نوجوان در طبابت بخش خصوصی کانکتیکات و نیویورک، این تنها بچههای محروم نیستند که نوع زندگیشان آنها را وادار به افسردگی کرده است.
روزنفلد به WebMD میگوید: «چیزی که بیشتر شبیه به افسردگی است، نتیجه فشار و برنامهریزی بیش از حد جوانان و خانوادهها است. وقتی افسردگی را کم کردید، علائم از بین خواهند رفت.