تابهحال فکر کردهاید که بستن چشمان و ناتوانی در تصویرسازی یک غروب زیبا، چهره یک عزیز یا یک خاطره عزیز چه حسی دارد؟ این یک بیماری واقعی است، نه یک فرضیه، به نام فقدان تصور ذهنی. این بر توانایی فرد در تجسم تصاویر ذهنی تأثیر میگذارد. برای بسیاری از افراد، این واقعیت آنها در زندگی روزمره است.
در طرف دیگر این طیف، افرادی با تخیلی بسیار واضح و تصویری به نام «فزونتصوری» قرار دارند. پس از سالها تحقیق، بیایید ببینیم چه چیزهایی در مورد دنیای جذاب این دو پدیده و تأثیر آنها بر حافظه، تشخیص چهره و زندگی روزمره میدانیم.
ده سال تحقیق در مورد فقدان تصور ذهنی
پروفسور آدام زیمان، محقق برجسته دانشگاه اکستر، در خط مقدم تلاشهای تحقیقاتی در مورد فقدان تصور ذهنی و فزون تصوری بوده است.
او در بررسی اخیر خود که در Trends in Cognitive Sciences منتشر شده است، یافتههای نزدیک به ۵۰ مطالعه انجام شده در طول دهه گذشته را خلاصه میکند.
این تجزیهوتحلیل جامع، زیرمجموعههای فقدان تصور ذهنی، ارتباطات بالقوه آن با اوتیسم و تفاوتهای فیزیولوژیکی و عصبی بین افراد مبتلا به فقدان تصور ذهنی و فزون تصوری را روشن میکند.
کارهای جذاب پروفسور زیمان زمینه مطالعاتی جدیدی را گشوده است و بینش ارزشمندی در مورد تنوع تجربه انسانی ارائه میدهد.
پروفسور زیمان اظهار داشت: “ابداع اصطلاح ‘فقدان تصور ذهنی’ به طور غیرمنتظرهای پنجرهای را به روی جنبه نادیده گرفته شده تجربه انسانی بازکرده است. بسیار خوشحالکننده است که افرادی که فاقد تصویرسازی هستند این اصطلاح را مفید یافتهاند، درحالیکه افزایش قابلتوجهی در تحقیقات، تأثیر فقدان تصور ذهنی را روشن میکند.”
تأثیر بر حافظه و تشخیص چهره
یکی از یافتههای قابلتوجه از تحقیق، ارتباط بین فقدان تصور ذهنی و حافظه خود زندگی است.
افرادی که نمیتوانند تصاویر ذهنی را تداعی کنند، بهاحتمال کمتری جزئیات رویدادهای مهم شخصی را از گذشته خود به طور زنده به یاد میآورند. علاوه بر این، آنها ممکن است با تشخیص چهرهها، پدیدهای به نام آفانتاسیا (Aphantasia) صورت، دستوپنجه نرم کنند.
بااینحال، ضروری است که تشخیص دهیم فقدان تصور ذهنی یک وضعیت همگن نیست. بررسی پروفسور زیمان نشان میدهد که همه افراد مبتلا به فقدان تصور ذهنی، حافظه خودزندگی ضعیف یا مشکل در تشخیص چهره را تجربه نمیکنند. این یافتهها بر پیچیدگی و تنوع این بیماری تأکید میکند.
فراتر از تصاویر ذهنی
فقدان تصور ذهنی فراتر از حوزه تصاویر ذهنی گسترش مییابد. افراد مبتلا به این بیماری ممکن است در تصور سایر تجربیات حسی مانند موسیقی یا حس لامسه نیز مشکل داشته باشند.
این نشان میدهد که فقدان تصور ذهنی محدود به حوزه بصری نیست؛ بلکه می تواند طیف وسیعی از تصاویر ذهنی را در بر گیرد.
جالب اینجاست که بسیاری از افراد مبتلا به فقدان تصور ذهنی، علیرغم عدم توانایی در تجسم ارادی، گزارش میدهند که خوابهای تصویری را تجربه میکنند. این یافته غیرمنتظره لایه دیگری از جذابیت را به مطالعه این بیماری اضافه میکند.
طیف تخیل در تحقیقات فقدان تصور ذهنی یافت شد
درحالیکه فقدان تصور ذهنی تقریباً یک درصد از جمعیت را تحتتأثیر قرار میدهد، در انتهای دیگر این طیف، فزون تصوری قرار دارد که با یک تخیل بصری فوقالعاده واضح مشخص میشود.
برآورد میشود که فزون تصوری حدود سه درصد از افراد را تحتتأثیر قرار میدهد، اگرچه این ارقام با اعمال معیارهای جامعتر به ترتیب به پنج و ده درصد افزایش مییابد.
فقدان تصور ذهنی و فزون تصوری اغلب در خانوادهها وجود دارد که نشاندهنده یک مؤلفه ژنتیکی بالقوه است. بررسی پروفسور زیمان شواهدی را ارائه میدهد که نشان میدهد تغییرات در فیزیولوژی، ارتباطات عصبی و رفتار با موقعیت فرد در طیف تخیل مرتبط است.
نگاه شخصی از مری واتان
مری واتان، یک وکیل ۴۳ساله از نیونت نزدیک چلتنهام، تجربه شخصی خود را با فقدان تصور ذهنی به اشتراک میگذارد. او ناامیدی خود را از تلاش برای بازی نقشآفرینی با فرزندانش، علیرغم اینکه سایر جنبههای فرزندپروری را رضایتبخش میداند، بیان میکند.
مری از طریق گفتگو با دوستانش متوجه تضاد آشکار بین عدم توانایی خود در تجسم و تصاویر ذهنی واضحی که دیگران تجربه میکنند شد.
او میگوید: «یکی از دوستانم گفت که از تصاویر ذهنی خود برای تقویت بازی نقشآفرینی استفاده میکند. وقتی از او خواستم این موضوع را بیشتر توضیح دهد، مشخص شد که او – و همه افراد حاضر در اتاق – بهراحتی میتوانستند تصویری را در ذهن خود ایجاد کنند و از آن بهعنوان پسزمینه برای بازی نقشآفرینی استفاده کنند.»
او ادامه میدهد: «این برای من کاملاً گیجکننده بود. من بهسادگی نمیفهمم آنها واقعاً چه معنایی دارند – این تصویر کجاست و چه شکلی است؟ برای من، مگر اینکه چیزی را با چشمان خود ببینید، وجود ندارد.»
تجربه مری تفاوتهای عمیق در تجربه ذهنی بین افراد مبتلا به فقدان تصور ذهنی و افراد مبتلا به فزون تصوری را برجسته میکند.
او میگوید: «یادگیری این موضوع که افراد دیگر میتوانند تصویری از فرزندانشان را زمانی که آنها آنجا نیستند به ذهن بیاورند، برایم بسیار غمانگیز بود. من دوست دارم بتوانم این کار را انجام دهم، اما نمیتوانم – اما یاد گرفتهام که با گرفتن عکسهای زیاد، کمبود آن را جبران کنم تا بتوانم از طریق آن تصاویر آن خاطرات را زنده نگه دارم.»
پذیرش تنوع در تجربه انسانی
با وجود چالشهایی که فقدان تصور ذهنی ایجاد میکند، ضروری است که به یاد داشته باشیم که این یک اختلال نیست، بلکه یک تنوع در تجربه انسانی است.
پروفسور زیمان تأکید میکند: «با وجود تضاد عمیق در تجربه ذهنی بین فقدان تصور ذهنی و فزون تصوری، تأثیرات بر عملکرد روزمره ظریف است – فقدان تصویرسازی به معنای فقدان تخیل نیست.»
او در پایان میگوید: «در واقع، اجماع بین محققان این است که نه فقدان تصور ذهنی و نه فزون تصوری یک اختلال هستند. اینها تنوعاتی در تجربه انسانی با مزایا و معایب تقریباً متعادل هستند.»
مری واتان این احساس را تکرار میکند و بر نقاط قوتی که میتواند با فقدان تصور ذهنی همراه باشد، تأکید میکند. مری میگوید: «درحالیکه مطمئن هستم مزایای شگفتانگیزی برای فکرکردن در تصاویر وجود دارد، فکر میکنم مهم است که به خودم یادآوری کنم که مزایایی برای فقدان تصور ذهنی نیز وجود دارد.»
او میگوید: «من یک ارتباطدهنده شفاهی و کتبی بسیار خوب هستم – فکر میکنم به این دلیل است که من درگیر هیچ تصویری نیستم، بنابراین فقط روی قدرت کلمه تمرکز میکنم. من همچنین یک فرد عمیقاً احساسی هستم و شاید این روش مغز من برای جبران بیش از حد باشد. من چیزها را بهعنوان راهی برای تجربه آنها احساس میکنم، نه اینکه آنها را ببینم.»
تأثیرات مطالعه و تحقیقات آینده در مورد فقدان تصور ذهنی
در خلاصه، تحقیقات فشرده در مورد فقدان تصور ذهنی و فزون تصوری در طول دهه گذشته نشان میدهد که چقدر هنوز در مورد ذهن انسان چیزهای زیادی برای یادگیری داریم.
با ادامه تحقیقات پروفسور آدام زیمان و دیگران برای رمزگشایی از پیچیدگیهای این شرایط، ضروری است که آگاهی عمومی را افزایش دهیم و درک را ترویج دهیم.
با بهرسمیتشناختن روشهای منحصربهفردی که افراد اطلاعات را درک و پردازش میکنند، میتوانیم جامعهای فراگیرتر را پرورش دهیم که تنوع شناختی ما را جشن میگیرد.
همانطور که مری واتان به طور تکاندهنده بیان میکند: “من فکر میکنم افزایش آگاهی از این موضوع که برخی افراد بهسادگی این توانایی را ندارند، بسیار مهم است – بهخصوص که استفاده از تخیل بصری یک روش کلیدی است که به کودکان برای یادگیری و تعامل آموزش داده میشود. معلمان دبستانی باید بدانند که برخی از کودکان بهسادگی قادر به تجسم نخواهند بود و این میتواند دلیلی باشد که آنها در این نوع فعالیتها شرکت نمیکنند. ما باید مطمئن شویم که نیازهای همه را برآورده میکنیم و راههای دیگری برای یادگیری و تعامل را تشویق میکنیم.”
مطالعه کامل در مجله Trends in Cognitive Sciences منتشر شده است.