آیا میدانستید اجداد ما یا همان انسانهای اولیه ماقبل تاریخ آدمخوار بودند؟ بله! تعجب هم دارد. جالب است بدانید که احتمالاً فقط برای تغذیه همدیگر را نمیخوردند.
انسانهای ماقبل تاریخ، آن طور که از شواهد پیداست، برای امرار معاش و سیر کردن شکم خود اسب و گوزن میخوردند اما گهگاه هم پیش میآمد که به همنوعشان هم رحم نمیکردند. دانشمندان شواهد رعبانگیزی را به تازگی کشف کردهاند که آدمخواری در دوران باستان به شیوه سلاخی کردن استخوان کودکان و بزرگسالانی بوده است که در غارهای سراسر اروپا یافت شده است. اما هنوز جای پاسخ این سؤال خالیست که چه چیزی باعث تحریک بشر اولیه میشد که رژیم ماقبل تاریخ خود را با گوشت انسان به عنوان مکمل به نیش بکشد.
اکنون، تحقیقی جدید نشان میدهد که به احتمال زیاد شبهِ انسانهای نخستین همدیگر را به عنوان جایگزین سادهتر برای بیرون رفتن و شکار کردن نمیخوردند. بدن انسان کالری کافی را به عنوان منبع خوب تغذیه برای همنوعانش مهیا نمیکند.
برای حیوانی به ابعاد و وزن ما، ارزش کالری ما همان قدری است که انتظارش را داریم اما اگر آن را با یک اسب، گاو وحشی یا یک گاو کوهاندار مقایسه کنیم، در واقع، کالری ما ارزش غذایی کافی را ندارد.
دانشمندان با استفاده از تحقیقات منتشرشده در مورد وزن متوسط بدن و ساختار بدن یک مرد مدرن امروزی به تعداد کالریهایی که چربی و پروتئین مهیا میکند رسیدند. سپس، ارزش کالری قسمتهای مختلف بدن مثل رانها، کبد، ریه و غیره را محاسبه کردند.
مطالعات نشان میدهد مثلاً در نئاندرتالها، ارزشهای کالری در برخی گونههای غیر شبهِ انسان آنها متفاوت بود زیرا توده عضلانی آنها خیلی بیشتر است.
دانشمندان این کالریها در انسانها ماقبل تاریخ را با گونههای حیوانی که انسانهای ماقبل تاریخ آنها را مصرف میکردند، مثل ماموت، کرگردنهای پشمالو، گاوهای وحشی، اسب، پرندگان و گونههای مختلفی از گوزن مقایسه نمودند. آنها دریافتند که بافت بدن انسان کالریهای کمتری نسبت به حیوانات بزرگی که به راحتی شکار میشدند دارد. مثلاً یک اسب تنها در عضلات خود میتواند ۲۰۰ هزار کالری را تأمین کند اما بافت عضلانی انسان تنها ۳۲ هزار کالری را مهیا میکند.
مطالعاتی که در ۶ آوریل در مجله آنلاین گزارشات علمی منتشر شد نشان میدهد که شکار و مصرف انسانهای ماقبل تاریخ منبع قابل اطمینانی به عنوان غذا برای انسانهای ماقبل تاریخ دیگر محسوب نمیشد. بلکه طبق همان چیزی که بیشتر دیرینهشناسان بر آن باورند آدمخواری بیشتر جنبه اجتماعی داشته است. مثلاً میتوان گفت که نئاندرتالها و دیگر انسانهای ماقبل تاریخ به آدمخواری در زمانی روی میآوردند که بخواهند از قلمروی خود دفاع کنند یا از آدمخواری به عنوان روشی برای برنده شدن در یک رقابت بین یک گروه استفاده میکردند.
این نظریه تأییدی بر کمیابی آثار فسیل آدمخواری در دوران پارینهسنگی است. بر روی استخوانهای انسانهای بزرگسال، کودکان و نوجوانان که در اعماق غارها در گروههای بزرگ یافت شد علامت دندان و دیگر علائم آدمخواری دیده شده است. به عبارت دیگر، کل گروه در طی یک دوره به عنوان غذای خود از همدیگر استفاده میکردند.
در آینده، دیرینهشناسان از همین الگو برای بررسی مکانهایی که فسیل انسان در آن یافت شده استفاده میکنند و از تحریک، انگیزه و جنبشهایی که در پس هر آدمخواری بوده است پرده برخواهند داشت. دانشمندان میتوانند به ارزش کالری حیوانات مختلف که در کنار استخوانهای انسان یافت شده نگاهی بیاندازند و بررسی کنند که آیا گروههای خاص ماقبل تاریخ برای بقا در حال جنگ بودند یا به دلیل کمبود تنوع غذایی به آدمخواری روی میآوردند.
باور کلیشهای که در مورد نئاندرتالها رواج پیدا کرده است صحت ندارد. اگر بپذیریم که نئاندرتالها همتایان خود را میخوردند به این معنی نیست که آنها موجوداتی درندهخو و آدمخوار بودند. انگیزه آنها درست مثل رفتار متغیر آنها میتواند دستخوش تغییر شده باشد و متفاوت باشد. دانشمندان باید به دنبال دلایل پیچیده و متفاوت آدمخواری باشند نه صرفاً روی یک برچسب و علت تکیه کنند.